راهنمای سفر درونی
کتاب راهنمای سفر درونی نوشتهٔ جیمز هالیس و حاصل گردآوری لوگان جونز و ترجمهٔ راضیه سعدی است. انتشارات میلکان این کتاب را روانهٔ بازار کرده است.
کتاب و ادبیات- رمزگشانیوز؛ گردآورندهٔ کتاب راهنمای سفر درونی (بهترینهای جیمز هالیس) گفته است که این اثر از جمله کتابهایی است که خواندن آن ترتیب خاصی ندارد. میتوانید آن را از آغاز تا پایان مطالعه کنید یا اینکه برای بررسی مبحثی مشخص، فقط به مطالعهٔ بخشی از کتاب اکتفا کنید. این کتاب که ۲۲ فصل دارد، از جملات پراکنده تشکیل شده است؛ جملاتی از جیمز هالیس. عنوان برخی از فصلهای این اثر عبارت است از «آنیما و آنیموس»، «والدین و فرزندان»، «اسطوره و اساطیر»، «روان و روح»، «ازدواج و روابط» و «میانسالی».
خواندن کتاب راهنمای سفر درونی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران روانشناسی عمومی و قالب جملات پراکنده پیشنهاد میکنیم.
درباره جیمز هالیس
جیمز هالیس در سال ۱۹۴۰ در آمریکا متولد شد. او در سال ۱۹۶۲ مدرک لیسانس خود را از دانشگاه ایندیانا گرفت. در سال ۱۹۶۷ توانست مدرک دکتری خود را بگیرد. در طول ۲۶ سال در دانشگاههای مختلف به تدریس علوم انسانی پرداخت. در سالهای ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۲ بهعنوان تحلیلگر یونگی در مؤسسه یونگ سوئیس آموزش دید. پس از این دوره بهعنوان یک تحلیلگر یونگی دارای مجوز، در بخش خصوصی در واشنگتن دی.سی به کار و فعالیت پرداخت. سالها بهعنوان مدیر اجرایی مرکز آموزشی یونگ در هیوستونِ تگزاس خدمت کرد؛ همچنین در یک مطب خصوصی بهعنوان روانکاو کار کرده است. کارنامهٔ شغلی او نشان میدهد سالهای زیادی در زمینهٔ آموزش مکتب یونگ فعالیت کرده است. این نویسنده در بیش از ۱۰ کتاب نوشته است که همگی حاصل تجربیات و دانش او در طی سالهای متمادی کار و فعالیتش هستند. این کتابها به زبانهای بسیاری از جمله روسی، آلمانی، اسپانیایی، فنلاندی، بلغاری، ژاپنی و... ترجمه شدهاند و این خود نشان میدهد مخاطبان بسیاری در سراسر جهان دارد.
بخشی از کتاب راهنمای سفر درونی
«فصل پانزدهم: میانسالی
میانسالی فرصتی است برای بررسی دوبارهٔ زندگی و پرسیدن سؤالی که گاهی ترسناک و همیشه رهاییبخش است: «جدا از گذشتهام و نقشهایی که ایفا کردهام، من کیستم؟»
گذرگاه میانی، ص ۷
«گذرگاه میانی» یا همان بحران میانسالی فرصت و رویدادی سرنوشتساز است، فرصتی برای تعریف و جهتدهی دوبارهٔ شخصیتمان و رویدادی مهم که بین بلوغ طولانیمدت بزرگسالی اول۹۵ و قرار ملاقات اجتنابناپذیر ما با پیری و فناپذیری اتفاق میافتد.
گذرگاه میانی، ص ۷
اکثر ما به زندگیمان به چشم رمان نگاه میکنیم... پس چه به آگاهی و آزادگی رسیده باشیم چه نرسیده باشیم، همهٔ ما در صفحهٔ آخر رمان زندگیمان میمیریم. این «گذرگاه میانی» یا همان بحران میانسالی، ما را به آگاهشدن دعوت میکند و از ما میخواهد که مسئولیت صفحات باقیمانده را بپذیریم و خطر بزرگیِ زندگیای را که به آن فراخوانده شدهایم بر خود هموار کنیم.
گذرگاه میانی، ص ۸
آن چیزی که بیشتر از همه احساس بحران در میانسالی را در ما برمیانگیزد، درد ناشی از شکاف و جدایی بین ذات حقیقیمان و خودِ اجتماعیشدهٔ ماست. تفاوت بین حس درونی ما از خود و شخصیت اکتسابیمان آنقدر زیاد میشود که دیگر نمیتوان رنج را سرکوب یا جبران کرد... فرد همچنان براساس نگرشها و راهبردهای کهنه عمل میکند، اما آن نگرشها و راهبردها دیگر تأثیرگذار نیستند.
گذرگاه میانی، ص ۱۵
فرد ازلحاظ روانی فراخوانده میشود تا به مرگِ خودِ کهنه و قدیمیاش تن دردهد؛ زیرا اینگونه است که خودِ جدید متولد میشود... پس میتوان گفت که «گذرگاه میانی» یا بحران میانسالی فراخوانی درونی است؛ یعنی ما فراخوانده میشویم تا زندگی موقتی و خودِ دروغین را رها کنیم و به بزرگسالی واقعی و خودینگی قدم بگذاریم.
گذرگاه میانی، ص ۱۵
فرد زمانی به «گذرگاه میانی» پی میبرد که اساساً آگاه شده باشد.
گذرگاه میانی، ص ۱۸
«گذرگاه میانی» زمانی آغاز میشود که فرد مجبور شده باشد با مسائلی روبهرو شود که در گذشته نادیده گرفته میشدند.
گذرگاه میانی، ص ۱۹
یکی از شدیدترین شوکهای «گذرگاه میانی»، فروپاشی پیمان ضمنی ما با جهان است؛ یعنی فروپاشی این تصور که اگر خوشقلب و پاکنیت باشیم و بهدرستی عمل کنیم، اوضاع خوب پیش خواهد رفت. ما تصور میکنیم که با جهان همکاریِ متقابل داریم؛ اگر ما به وظایف خود عمل کنیم، جهان نیز متقابلاً به وظایفش عمل خواهد کرد.
گذرگاه میانی، ص ۴۱
بنابراین جدا از شوک، سردرگمی و ترس، مهمترین دستاورد «گذرگاه میانی» تواضع است.
گذرگاه میانی، ص ۴۱
ما بخشهایی از وجودمان را بهواسطهٔ تخصصگرایی، نادانی و ممنوعیت پشتسر رها کرده و جا گذاشتهایم؛ ازاینرو، یکی از جنبههای قرار ملاقات با خودمان در طول «گذرگاه میانی»، بازپسگیری همین بخشهای جداافتاده است.
گذرگاه میانی، ص ۷۷
ما از رویارویی با عمق و ژرفای خودمان میترسیم و این ترسْ دشمن ماست... در دوران میانسالی، فرد باید اجازهٔ خود را به چنگ بیاورد، نه اینکه آن را از کسی درخواست کند.
گذرگاه میانی، ص ۱۰۶
«گذرگاه میانی» یا تجربهٔ بحران در میانسالی، نه بهمعنای فروپاشی خودهای اساسی ما، بلکه بهمعنای سقوط و فروپاشی انتظاراتمان است.
گذرگاه میانی، ص ۱۱۵
هیچکداممان نمیدانیم که پس از آن «گذرگاه میانی»، سفرمان ما را به کجا خواهد برد. فقط این را میدانیم که باید در قبال خودمان مسئولیتپذیر باشیم، مسیر منحصربهفرد خودمان را طی کنیم و چیزی که اساساً بهدنبالش هستیم نه در جهان بیرون، بلکه در درون خودمان نهفته است».
خواندن کتاب راهنمای سفر درونی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران روانشناسی عمومی و قالب جملات پراکنده پیشنهاد میکنیم.
درباره جیمز هالیس
جیمز هالیس در سال ۱۹۴۰ در آمریکا متولد شد. او در سال ۱۹۶۲ مدرک لیسانس خود را از دانشگاه ایندیانا گرفت. در سال ۱۹۶۷ توانست مدرک دکتری خود را بگیرد. در طول ۲۶ سال در دانشگاههای مختلف به تدریس علوم انسانی پرداخت. در سالهای ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۲ بهعنوان تحلیلگر یونگی در مؤسسه یونگ سوئیس آموزش دید. پس از این دوره بهعنوان یک تحلیلگر یونگی دارای مجوز، در بخش خصوصی در واشنگتن دی.سی به کار و فعالیت پرداخت. سالها بهعنوان مدیر اجرایی مرکز آموزشی یونگ در هیوستونِ تگزاس خدمت کرد؛ همچنین در یک مطب خصوصی بهعنوان روانکاو کار کرده است. کارنامهٔ شغلی او نشان میدهد سالهای زیادی در زمینهٔ آموزش مکتب یونگ فعالیت کرده است. این نویسنده در بیش از ۱۰ کتاب نوشته است که همگی حاصل تجربیات و دانش او در طی سالهای متمادی کار و فعالیتش هستند. این کتابها به زبانهای بسیاری از جمله روسی، آلمانی، اسپانیایی، فنلاندی، بلغاری، ژاپنی و... ترجمه شدهاند و این خود نشان میدهد مخاطبان بسیاری در سراسر جهان دارد.
بخشی از کتاب راهنمای سفر درونی
«فصل پانزدهم: میانسالی
میانسالی فرصتی است برای بررسی دوبارهٔ زندگی و پرسیدن سؤالی که گاهی ترسناک و همیشه رهاییبخش است: «جدا از گذشتهام و نقشهایی که ایفا کردهام، من کیستم؟»
گذرگاه میانی، ص ۷
«گذرگاه میانی» یا همان بحران میانسالی فرصت و رویدادی سرنوشتساز است، فرصتی برای تعریف و جهتدهی دوبارهٔ شخصیتمان و رویدادی مهم که بین بلوغ طولانیمدت بزرگسالی اول۹۵ و قرار ملاقات اجتنابناپذیر ما با پیری و فناپذیری اتفاق میافتد.
گذرگاه میانی، ص ۷
اکثر ما به زندگیمان به چشم رمان نگاه میکنیم... پس چه به آگاهی و آزادگی رسیده باشیم چه نرسیده باشیم، همهٔ ما در صفحهٔ آخر رمان زندگیمان میمیریم. این «گذرگاه میانی» یا همان بحران میانسالی، ما را به آگاهشدن دعوت میکند و از ما میخواهد که مسئولیت صفحات باقیمانده را بپذیریم و خطر بزرگیِ زندگیای را که به آن فراخوانده شدهایم بر خود هموار کنیم.
گذرگاه میانی، ص ۸
آن چیزی که بیشتر از همه احساس بحران در میانسالی را در ما برمیانگیزد، درد ناشی از شکاف و جدایی بین ذات حقیقیمان و خودِ اجتماعیشدهٔ ماست. تفاوت بین حس درونی ما از خود و شخصیت اکتسابیمان آنقدر زیاد میشود که دیگر نمیتوان رنج را سرکوب یا جبران کرد... فرد همچنان براساس نگرشها و راهبردهای کهنه عمل میکند، اما آن نگرشها و راهبردها دیگر تأثیرگذار نیستند.
گذرگاه میانی، ص ۱۵
فرد ازلحاظ روانی فراخوانده میشود تا به مرگِ خودِ کهنه و قدیمیاش تن دردهد؛ زیرا اینگونه است که خودِ جدید متولد میشود... پس میتوان گفت که «گذرگاه میانی» یا بحران میانسالی فراخوانی درونی است؛ یعنی ما فراخوانده میشویم تا زندگی موقتی و خودِ دروغین را رها کنیم و به بزرگسالی واقعی و خودینگی قدم بگذاریم.
گذرگاه میانی، ص ۱۵
فرد زمانی به «گذرگاه میانی» پی میبرد که اساساً آگاه شده باشد.
گذرگاه میانی، ص ۱۸
«گذرگاه میانی» زمانی آغاز میشود که فرد مجبور شده باشد با مسائلی روبهرو شود که در گذشته نادیده گرفته میشدند.
گذرگاه میانی، ص ۱۹
یکی از شدیدترین شوکهای «گذرگاه میانی»، فروپاشی پیمان ضمنی ما با جهان است؛ یعنی فروپاشی این تصور که اگر خوشقلب و پاکنیت باشیم و بهدرستی عمل کنیم، اوضاع خوب پیش خواهد رفت. ما تصور میکنیم که با جهان همکاریِ متقابل داریم؛ اگر ما به وظایف خود عمل کنیم، جهان نیز متقابلاً به وظایفش عمل خواهد کرد.
گذرگاه میانی، ص ۴۱
بنابراین جدا از شوک، سردرگمی و ترس، مهمترین دستاورد «گذرگاه میانی» تواضع است.
گذرگاه میانی، ص ۴۱
ما بخشهایی از وجودمان را بهواسطهٔ تخصصگرایی، نادانی و ممنوعیت پشتسر رها کرده و جا گذاشتهایم؛ ازاینرو، یکی از جنبههای قرار ملاقات با خودمان در طول «گذرگاه میانی»، بازپسگیری همین بخشهای جداافتاده است.
گذرگاه میانی، ص ۷۷
ما از رویارویی با عمق و ژرفای خودمان میترسیم و این ترسْ دشمن ماست... در دوران میانسالی، فرد باید اجازهٔ خود را به چنگ بیاورد، نه اینکه آن را از کسی درخواست کند.
گذرگاه میانی، ص ۱۰۶
«گذرگاه میانی» یا تجربهٔ بحران در میانسالی، نه بهمعنای فروپاشی خودهای اساسی ما، بلکه بهمعنای سقوط و فروپاشی انتظاراتمان است.
گذرگاه میانی، ص ۱۱۵
هیچکداممان نمیدانیم که پس از آن «گذرگاه میانی»، سفرمان ما را به کجا خواهد برد. فقط این را میدانیم که باید در قبال خودمان مسئولیتپذیر باشیم، مسیر منحصربهفرد خودمان را طی کنیم و چیزی که اساساً بهدنبالش هستیم نه در جهان بیرون، بلکه در درون خودمان نهفته است».
لینک کوتاه
اخبار مرتبط
نظرات شما
0 نظر