رهایی از دام نگرانی
کتاب رهایی از دام نگرانی نوشتهٔ دیوید ای. کاربونل و ترجمهٔ یوسف کاظمی است. انتشارات بذر خرد این کتاب را منتشر کرده است. نویسنده در این بیان کرده است که چگونه مغز به تصور بدترین احتمالات وادارمان میکند.
کتاب و ادبیات- رمزگشانیوز؛ دیوید ای. کاربونل در کتاب رهایی از دام نگرانی بهجای آنکه سعی کند به تجزیهوتحلیل یا حذف عنصر نگرانی بپردازد، در تلاش است تا رابطهٔ فرد را با آن تغییر بدهد. شاید مهمترین جنبهٔ این رابطه آن باشد که نگرانی چگونه آدمها را فریب میدهد. اگر اغلب نگرانی و مشکلات ناشی از آن را بیشتر از آنچه منطقی و معمولی میدانیم تجربه میکنیم، شاید به این دلیل باشد که در دام نگرانی افتادهایم. کتاب «رهایی از دام نگرانی» (The Worry Trick: How Your Brain Tricks You into Expecting the Worst and What You Can Do About It) قرار است با راهنمایی ما در شناسایی ترفندهای نگرانی و توجه به شواهد آن در زندگی، کمکمان کند طوری ارتباطمان را با آن تغییر دهیم تا قدرتش در مختلکردن زندگیمان به پایینترین سطح برسد. نخستین چیزی که دیوید ای. کاربونل به ما یاد میدهد این است که بین افکاری که منجر به اقدامات و تغییرات مفید میشود و افکار نارحتکنندهٔ یک ذهن نگران تمایز قائل شویم. پساز آن میتوانیم گامبهگام با نویسنده و داستانها و راهکارهایش پیش برویم و در پایان کتاب، به نگرش جدیدی دربارهٔ پدیدهٔ نگرانی برسیم.
خواندن کتاب رهایی از دام نگرانی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به علاقهمندان به آثار موفقیت و خودیاری پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب رهایی از دام نگرانی
«هیچکس از شما انتظار ندارد افکارتان را کنترل کنید. شما مسئول رفتارتان هستید و از روی رفتاران قضاوت میشوید، نه براساس افکارتان! میتوانید افکار نگرانکننده داشته باشید؛ همانطور که ممکن است افکار خشمگینانه، حسادتآمیز، جنسی، احمقانه، مهربانانه، شرمآور، دلسوزانه، بیرحمانه یا هر فکر دیگری داشته باشید. اگر بگوییم این نگرانیها حتی دو ریال هم ارزش ندارند اغراق نکردهایم.
بسیار خب، بنابراین مختارید اجازه دهید هر فکری به ذهنتان خطور کند، همانطور که به خودتان اجازه میدهید معدهتان هر صدایی که میتواند تولید کند، همانطور که به خودتان اجازه میدهید هر واکنشی را که ممکن است، نسبت به بوی نامطبوع داشته باشید. چنانچه شخص دیگری صدای قاروقور شکمتان را شنید و احساس خجالت کردید میتوانید بیخیالش بشوید یا اگر دوست داشته باشید بگویید «ببخشید». اما کسی صدای افکارتان را نمیشنود و درنتیجه دلیلی برای عذرخواهی وجود ندارد؛ شما افکارتان را کنترل نمیکنید پس نیازی به قضاوت هم نیست. بله، الان با فکری درگیر هستید که اگر میتوانستید آن را انتخاب نمیکردید، که البته نمیتوانید.
اخیراً مراجعی که اندکی کمالگرا به نظر میرسید و از خود انتظاراتی داشت از من پرسید: «وقتی متوجه میشم باز هم یکی از اون افکار به سراغم اومده چی میتونم به خودم بگم؟» جواب دادم: «خب». فکر کرده بود به پاسخی پیچیدهتر، قویتر و شفافتر نیاز دارد. نه! بهقولمعروف موشک که نمیخواست هوا کند. نه شما افکارتان را کنترل میکنید و نه افکارتان شما را. وقتی مبحث افکار غیرارادی مانند اینها پیش میآید، بیشتر شبیه خوانندهٔ کتاب هستید تا نویسندهٔ آن. بنابراین نیازی به درگیر شدن در نبردی غرورآفرین برای کنترل افکارتان نیست. قرار نیست افکار دلخواهتان را نگه دارید و افکاری را که ضروری نمیدانید حذف کنید. خب! زمانیکه قرار باشد من جهان را طراحی کنم، تغییراتی میدهم!
این گام نخست، تأیید و پذیرش، شاید مهمترین و قویترین گامِ این سه مرحله باشد. من آن را به سادهترین شکل ممکن توصیف میکنم، اما این بدان معنی نیست که مرحلهای آسان است. بعضی افراد ممکن است بهراحتی افکار ناخواسته را تأیید کنند و بپذیرند و بدون استفاده از هیچگونه روش و واکنش دیگری به سراغ مرحلهٔ «فعالیت» بروند. عالی است! چنانچه این برای شما هم کاربرد دارد بدون تلف کردن وقت در این مرحله از آن عبور کنید.
بااینحال، این استثناء است. اکثر افراد متوجه میشوند این افکار سمجتر از آن هستند که بتوان از دستشان خلاص شد، زیرا متوجه میشوند هنوز با عمو جروبحثی کلنجار میروند و همچنان آرزو میکنند این افکار متوقف شوند و دست از سرشان بردارند. به دست آوردن دیدگاهی قابلقبول درمورد افکاری که از آنها میترسید و بیزار هستید، فرایندی طولانی و تدریجی است. وظیفهای که در تمام طول زندگی با آن درگیر هستیم نه هدفی خاص که سریع و کامل به آن دست یابیم. چیزی است که به مرور زمان و با تمرین به دست میآید، کاری نیست که خیلی ساده انجامش دهید».
خواندن کتاب رهایی از دام نگرانی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به علاقهمندان به آثار موفقیت و خودیاری پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب رهایی از دام نگرانی
«هیچکس از شما انتظار ندارد افکارتان را کنترل کنید. شما مسئول رفتارتان هستید و از روی رفتاران قضاوت میشوید، نه براساس افکارتان! میتوانید افکار نگرانکننده داشته باشید؛ همانطور که ممکن است افکار خشمگینانه، حسادتآمیز، جنسی، احمقانه، مهربانانه، شرمآور، دلسوزانه، بیرحمانه یا هر فکر دیگری داشته باشید. اگر بگوییم این نگرانیها حتی دو ریال هم ارزش ندارند اغراق نکردهایم.
بسیار خب، بنابراین مختارید اجازه دهید هر فکری به ذهنتان خطور کند، همانطور که به خودتان اجازه میدهید معدهتان هر صدایی که میتواند تولید کند، همانطور که به خودتان اجازه میدهید هر واکنشی را که ممکن است، نسبت به بوی نامطبوع داشته باشید. چنانچه شخص دیگری صدای قاروقور شکمتان را شنید و احساس خجالت کردید میتوانید بیخیالش بشوید یا اگر دوست داشته باشید بگویید «ببخشید». اما کسی صدای افکارتان را نمیشنود و درنتیجه دلیلی برای عذرخواهی وجود ندارد؛ شما افکارتان را کنترل نمیکنید پس نیازی به قضاوت هم نیست. بله، الان با فکری درگیر هستید که اگر میتوانستید آن را انتخاب نمیکردید، که البته نمیتوانید.
اخیراً مراجعی که اندکی کمالگرا به نظر میرسید و از خود انتظاراتی داشت از من پرسید: «وقتی متوجه میشم باز هم یکی از اون افکار به سراغم اومده چی میتونم به خودم بگم؟» جواب دادم: «خب». فکر کرده بود به پاسخی پیچیدهتر، قویتر و شفافتر نیاز دارد. نه! بهقولمعروف موشک که نمیخواست هوا کند. نه شما افکارتان را کنترل میکنید و نه افکارتان شما را. وقتی مبحث افکار غیرارادی مانند اینها پیش میآید، بیشتر شبیه خوانندهٔ کتاب هستید تا نویسندهٔ آن. بنابراین نیازی به درگیر شدن در نبردی غرورآفرین برای کنترل افکارتان نیست. قرار نیست افکار دلخواهتان را نگه دارید و افکاری را که ضروری نمیدانید حذف کنید. خب! زمانیکه قرار باشد من جهان را طراحی کنم، تغییراتی میدهم!
این گام نخست، تأیید و پذیرش، شاید مهمترین و قویترین گامِ این سه مرحله باشد. من آن را به سادهترین شکل ممکن توصیف میکنم، اما این بدان معنی نیست که مرحلهای آسان است. بعضی افراد ممکن است بهراحتی افکار ناخواسته را تأیید کنند و بپذیرند و بدون استفاده از هیچگونه روش و واکنش دیگری به سراغ مرحلهٔ «فعالیت» بروند. عالی است! چنانچه این برای شما هم کاربرد دارد بدون تلف کردن وقت در این مرحله از آن عبور کنید.
بااینحال، این استثناء است. اکثر افراد متوجه میشوند این افکار سمجتر از آن هستند که بتوان از دستشان خلاص شد، زیرا متوجه میشوند هنوز با عمو جروبحثی کلنجار میروند و همچنان آرزو میکنند این افکار متوقف شوند و دست از سرشان بردارند. به دست آوردن دیدگاهی قابلقبول درمورد افکاری که از آنها میترسید و بیزار هستید، فرایندی طولانی و تدریجی است. وظیفهای که در تمام طول زندگی با آن درگیر هستیم نه هدفی خاص که سریع و کامل به آن دست یابیم. چیزی است که به مرور زمان و با تمرین به دست میآید، کاری نیست که خیلی ساده انجامش دهید».
لینک کوتاه
اخبار مرتبط
نظرات شما
0 نظر