خوشیهای کوچک: پیدا کردن امید وقتی زندگی خوب پیش نمیرود

سیندی اشپیگل در کتاب خوشیهای کوچک به میکروجویها یا خوشیهای کوچکی اشاره میکند که نوعی تمرین برای درک و قدردانی از شادی در هر لحظه هستند. این شادیها در دسترس هستند و به وسیله آنها میتوانیم به زندگی خود معنا ببخشیم. پیام اصلی کتاب این است: پیدا کردن امید وقتی زندگی خوب پیش نمیرود!
کتاب و ادبیات- رمزگشانیوز؛ اغلب ما بهقدری در سیاهچال زندگی روزمره فرو رفتهایم که قادر به دیدن چیزهای کوچک و زیبا نیستیم. وقتی زندگی ما خوب پیش نمیرود، قرارهای کاری افتضاح است، جیبهایمان خالی است و در روابط خود به مشکل برخوردهایم، چگونه میتوانیم دوام بیاوریم و ادامه دهیم؟ سیندی اشپیگل (Cyndie Spiegel)، خلق لذتهای ساده و کوچک را بهعنوان تنها راه ممکن برای تابآوری در شرایط سخت معرفی میکند. این لذتهای ساده در کتاب خوشیهای کوچک (Microjoys: Finding Hope (Especially) When Life Is Not Okay)، تحت عنوان میکروجویها یا خُردشادیها معرفی میشوند.
برخلاف چیزی که ممکن است تصور کنید، میکروجویها کوچک نیستند؛ بلکه این مفهوم به معنای قدردانی از زندگی وحشی، ناقص و باارزش است و حکمتی عمیق و زیبا را درمورد آگاهی از هر لحظه به ما آموزش میدهد. سیندی اشپیگل در کتاب خوشیهای کوچک توضیح میدهد که با افزایش آگاهی و مشاهدهی دقیق میتوانیم میکروجویها را تشخیص دهیم و به واسطه آنها چراغی در دل تاریکی بیفروزیم.
سیندی اشپیگل خوانندگان خود را به غرق شدن در جزئیات دعوت میکند. هر سنگریزه کوچک روی شنهای ساحلی میتواند بهانهای برای شادی باشد. با مطالعه کتاب خوشیهای کوچک، یاد میگیریم که از هر لحظه ساده و معمولی، یک فرصت زیبا خلق کنیم برای شادمانی و لذت بردن! وی برای درک بهتر خردشادیها مثالهای جذابی ارائه میدهد. برای مثال پختن یک کیک برای عصرانه، میتواند بهانهای باشد برای لذت بردن از لحظه. به شرطی که به صورت زنده ببینیم، لمس کنیم، بو بکشیم و به تمام صداها گوش بسپاریم. این همان جادوی اساسی حضور داشتن است.
تمارینی که در کتاب خوشیهای کوچک ارائه شده، خوانندگان را برای حضور آگاهانه و جادویی در لحظه آماده میکند. پذیرش هر چیز همانگونه که هست و یافتن زیبایی در میان سختیها، بخشی بزرگ از چیزی است که سیندی اشپیگل میخواهد به خوانندگان خود بگوید. وی تأکید میکند که به جای نگرانی درباره آینده یا غرق شدن در گذشته، بهتر است چون رودی در جریان، لحظهها را دریابیم و در دل آنها جادویی شگفتانگیز برای دوام آوردن پیدا کنیم.
سیندی اشپیگل در کتاب خوشیهای کوچک، خوانندگان خود را به ایجاد عادتهای مثبت تشویق میکند. عادتهایی مانند شکرگزاری، نوشتن خاطرات خوب و توجه به چیزهای مثبت، ذهن ما را تقویت کرده و دیدگاه ما را نسبت به زندگی تغییر میدهد. میتوانیم در دفتر خاطرات خود از ریختن چای در یک فنجان قدیمی بنویسیم یا اینکه بعدازظهر چه نوری روی قالی کهنهی اتاق افتاده بود. تمام این چیزهای بهظاهر کوچک، میتوانند یک میکروجوی باشند و ما را پس از یک دوره سخت ناتوانی در پذیرش اندوه، به زندگی وصل کنند.
کتاب خواندنی و جذاب خوشیهای کوچک، توسط محمد حیدری قالهری به فارسی برگردانده شده و به همت نشر بله در اختیار شما عزیزان قرار گرفته است.
افتخارات کتاب خوشیهای کوچک
• کتاب منتخب ماه مارس مجله Self
• یکی از 12 کتاب پیشنهادی مجله تایم برای مطالعه در ماه فوریه
• یکی از 10 کتاب غیرداستانی پیشنهادی مجله BookRiot برای مطالعه در فوریه سال 2023
• یکی از 10 کتاب جذاب از نویسندگان سیاهپوست، به پیشنهاد مجله The Root
نکوداشتهای کتاب خوشیهای کوچک
• سیندی اشپیگل بعد از گذراندن سختترین سال زندگی خود، زمانی که به شدت دچار خسران و فقدانهای ویرانگر غیرمنتظره بود، تصمیم گرفت روی چیزهای کوچک تمرکز کند و از لذتی که به همراه دارند بهره ببرد. او در کتاب خوشیهای کوچک، راهنمایی عملی برای یافتن این لحظات لذتبخش و رهایی یافتن از درد و رنج ارائه میدهد. (مجله تایم)
• مملو از احساس و حقیقت! این کتاب یک راهنمای ضروری است تا به شما یادآور شود که تنها نیستید. (جنی لاسون، نویسنده پرفروش نیویورک تایمز)
• خردهشادیها به ما این اختیار را میدهند که احساسات خود را در آغوش بگیریم؛ در حالی که سعی میکنیم با قدردانی از چیزهای کوچک در زندگی، احساس بهتری داشته باشیم. آنها به اما اجازه میدهند که در وضعیت فعلیمان بمانیم، شادی کنیم و با خیال آسوده استراحت داشته باشیم. (مجله اسنس)
• اشپیگل خوانندگان خود را به چالش میکشد تا در هر وضعیتی جویای لذت باشند؛ بهویژه در دورههای سخت زندگی. و او میداند که این کار در وهله اول چقدر سخت خواهد بود. اشپیگل در کتاب خود درمورد خردهشادیهایی میگوید که او را حفظ کردهاند و به بقیه نشان میدهد که چگونه میتوانند دیدن شادیهای کوچک را در زندگی یاد بگیرند. (مجله The Root)
کتاب خوشیهای کوچک برای چه کسانی مناسب است؟
مطالعهی کتاب خوشیهای کوچک به تمام افرادی پیشنهاد میشود که در دام اندوه گرفتار شدهاند. افرادی که به دنبال یک چراغ در دل تاریکی هستند؛ تا در دست بگیرند و دوام بیاورند.
در بخشی از کتاب خوشیهای کوچک: پیدا کردن امید وقتی زندگی خوب پیش نمیرود میخوانیم
در شهر نیویورک گم شده بودم. کار هشت سالهام را ترک کرده بودم. هنوز تصمیم نگرفته بودم که صنعت مد را کاملاً ترک کنم، اما میدانستم باید تغییری ایجاد کنم. در آن دورهای از ندانمکاری، با محبوبترین استاد (و بسیار حکیم) ارشدم و دوستم برای مشورت تماس گرفتم. علاوه بر تدریس، او در حال تحقیق بر روی تأثیر جهانیشدن بر جوامع بود. وقتی با او تماس گرفتم، از خانهاش در دهلی پاسخ داد. یک ماه بعد، قرار بود برای چند ماه به نپال برود تا روی مردم کوچنشین آن منطقه تحقیق کند.
من چند دقیقهای را عجولانه صرف توضیح دادن نااطمینانیهایم کردم. به محض اینکه سخنانم پایان یافت، او به سادگی پیشنهاد کرد: «بیا به هندوستان، من تو را از فرودگاه برمیدارم.» دو هفته بعد، خودم را در یک پرواز شانزده ساعته یافتم.
هفتههای پس از آن را صرف کشف زندگی، دعا در معابد، بازدید از تاجمحل، خرید وسایل تزئینی رنگارنگ در جیپور و خوردن غذاهای خوشمزه و ادویهدار کردم.
در دهلی، دوست سابق دوستم، سیما، هر روز ساعت 6 صبح مرا با یک فنجان چای داغ و بخارآلود بیدار میکرد. در روزهای پایانی سفرم، از سیما خواستم که حدود ساعت 5 صبح مرا بیدار کند تا بتوانم یاد بگیرم چگونه این مخلوط جادویی از زنجبیل را آماده کنم. این شروع روتین صبحگاهی جدیدم شد که او در پایین تختی که از آن استفاده میکردم، دقیقاً جلوی بخاری مینشست و چند دقیقه به زبان هندی با من صحبت میکرد که به آرامی مرا بیدار میکرد. من نیز به انگلیسی پاسخ میدادم. اگرچه هیچکدام از ما کلمات یکدیگر را متوجه نمیشدیم، اما حرکات، لبخندها و احساسات یکدیگر را به خوبی درک میکردیم. بعداً به من گفتند که ما هر دو یکدیگر را به زبان مادریمان «خواهر» خطاب میکردیم. قبل از بازگشتم به آمریکا، او مرا چند لحظه در آغوش گرفت.
برخلاف چیزی که ممکن است تصور کنید، میکروجویها کوچک نیستند؛ بلکه این مفهوم به معنای قدردانی از زندگی وحشی، ناقص و باارزش است و حکمتی عمیق و زیبا را درمورد آگاهی از هر لحظه به ما آموزش میدهد. سیندی اشپیگل در کتاب خوشیهای کوچک توضیح میدهد که با افزایش آگاهی و مشاهدهی دقیق میتوانیم میکروجویها را تشخیص دهیم و به واسطه آنها چراغی در دل تاریکی بیفروزیم.
سیندی اشپیگل خوانندگان خود را به غرق شدن در جزئیات دعوت میکند. هر سنگریزه کوچک روی شنهای ساحلی میتواند بهانهای برای شادی باشد. با مطالعه کتاب خوشیهای کوچک، یاد میگیریم که از هر لحظه ساده و معمولی، یک فرصت زیبا خلق کنیم برای شادمانی و لذت بردن! وی برای درک بهتر خردشادیها مثالهای جذابی ارائه میدهد. برای مثال پختن یک کیک برای عصرانه، میتواند بهانهای باشد برای لذت بردن از لحظه. به شرطی که به صورت زنده ببینیم، لمس کنیم، بو بکشیم و به تمام صداها گوش بسپاریم. این همان جادوی اساسی حضور داشتن است.
تمارینی که در کتاب خوشیهای کوچک ارائه شده، خوانندگان را برای حضور آگاهانه و جادویی در لحظه آماده میکند. پذیرش هر چیز همانگونه که هست و یافتن زیبایی در میان سختیها، بخشی بزرگ از چیزی است که سیندی اشپیگل میخواهد به خوانندگان خود بگوید. وی تأکید میکند که به جای نگرانی درباره آینده یا غرق شدن در گذشته، بهتر است چون رودی در جریان، لحظهها را دریابیم و در دل آنها جادویی شگفتانگیز برای دوام آوردن پیدا کنیم.
سیندی اشپیگل در کتاب خوشیهای کوچک، خوانندگان خود را به ایجاد عادتهای مثبت تشویق میکند. عادتهایی مانند شکرگزاری، نوشتن خاطرات خوب و توجه به چیزهای مثبت، ذهن ما را تقویت کرده و دیدگاه ما را نسبت به زندگی تغییر میدهد. میتوانیم در دفتر خاطرات خود از ریختن چای در یک فنجان قدیمی بنویسیم یا اینکه بعدازظهر چه نوری روی قالی کهنهی اتاق افتاده بود. تمام این چیزهای بهظاهر کوچک، میتوانند یک میکروجوی باشند و ما را پس از یک دوره سخت ناتوانی در پذیرش اندوه، به زندگی وصل کنند.
کتاب خواندنی و جذاب خوشیهای کوچک، توسط محمد حیدری قالهری به فارسی برگردانده شده و به همت نشر بله در اختیار شما عزیزان قرار گرفته است.
افتخارات کتاب خوشیهای کوچک
• کتاب منتخب ماه مارس مجله Self
• یکی از 12 کتاب پیشنهادی مجله تایم برای مطالعه در ماه فوریه
• یکی از 10 کتاب غیرداستانی پیشنهادی مجله BookRiot برای مطالعه در فوریه سال 2023
• یکی از 10 کتاب جذاب از نویسندگان سیاهپوست، به پیشنهاد مجله The Root
نکوداشتهای کتاب خوشیهای کوچک
• سیندی اشپیگل بعد از گذراندن سختترین سال زندگی خود، زمانی که به شدت دچار خسران و فقدانهای ویرانگر غیرمنتظره بود، تصمیم گرفت روی چیزهای کوچک تمرکز کند و از لذتی که به همراه دارند بهره ببرد. او در کتاب خوشیهای کوچک، راهنمایی عملی برای یافتن این لحظات لذتبخش و رهایی یافتن از درد و رنج ارائه میدهد. (مجله تایم)
• مملو از احساس و حقیقت! این کتاب یک راهنمای ضروری است تا به شما یادآور شود که تنها نیستید. (جنی لاسون، نویسنده پرفروش نیویورک تایمز)
• خردهشادیها به ما این اختیار را میدهند که احساسات خود را در آغوش بگیریم؛ در حالی که سعی میکنیم با قدردانی از چیزهای کوچک در زندگی، احساس بهتری داشته باشیم. آنها به اما اجازه میدهند که در وضعیت فعلیمان بمانیم، شادی کنیم و با خیال آسوده استراحت داشته باشیم. (مجله اسنس)
• اشپیگل خوانندگان خود را به چالش میکشد تا در هر وضعیتی جویای لذت باشند؛ بهویژه در دورههای سخت زندگی. و او میداند که این کار در وهله اول چقدر سخت خواهد بود. اشپیگل در کتاب خود درمورد خردهشادیهایی میگوید که او را حفظ کردهاند و به بقیه نشان میدهد که چگونه میتوانند دیدن شادیهای کوچک را در زندگی یاد بگیرند. (مجله The Root)
کتاب خوشیهای کوچک برای چه کسانی مناسب است؟
مطالعهی کتاب خوشیهای کوچک به تمام افرادی پیشنهاد میشود که در دام اندوه گرفتار شدهاند. افرادی که به دنبال یک چراغ در دل تاریکی هستند؛ تا در دست بگیرند و دوام بیاورند.
در بخشی از کتاب خوشیهای کوچک: پیدا کردن امید وقتی زندگی خوب پیش نمیرود میخوانیم
در شهر نیویورک گم شده بودم. کار هشت سالهام را ترک کرده بودم. هنوز تصمیم نگرفته بودم که صنعت مد را کاملاً ترک کنم، اما میدانستم باید تغییری ایجاد کنم. در آن دورهای از ندانمکاری، با محبوبترین استاد (و بسیار حکیم) ارشدم و دوستم برای مشورت تماس گرفتم. علاوه بر تدریس، او در حال تحقیق بر روی تأثیر جهانیشدن بر جوامع بود. وقتی با او تماس گرفتم، از خانهاش در دهلی پاسخ داد. یک ماه بعد، قرار بود برای چند ماه به نپال برود تا روی مردم کوچنشین آن منطقه تحقیق کند.
من چند دقیقهای را عجولانه صرف توضیح دادن نااطمینانیهایم کردم. به محض اینکه سخنانم پایان یافت، او به سادگی پیشنهاد کرد: «بیا به هندوستان، من تو را از فرودگاه برمیدارم.» دو هفته بعد، خودم را در یک پرواز شانزده ساعته یافتم.
هفتههای پس از آن را صرف کشف زندگی، دعا در معابد، بازدید از تاجمحل، خرید وسایل تزئینی رنگارنگ در جیپور و خوردن غذاهای خوشمزه و ادویهدار کردم.
در دهلی، دوست سابق دوستم، سیما، هر روز ساعت 6 صبح مرا با یک فنجان چای داغ و بخارآلود بیدار میکرد. در روزهای پایانی سفرم، از سیما خواستم که حدود ساعت 5 صبح مرا بیدار کند تا بتوانم یاد بگیرم چگونه این مخلوط جادویی از زنجبیل را آماده کنم. این شروع روتین صبحگاهی جدیدم شد که او در پایین تختی که از آن استفاده میکردم، دقیقاً جلوی بخاری مینشست و چند دقیقه به زبان هندی با من صحبت میکرد که به آرامی مرا بیدار میکرد. من نیز به انگلیسی پاسخ میدادم. اگرچه هیچکدام از ما کلمات یکدیگر را متوجه نمیشدیم، اما حرکات، لبخندها و احساسات یکدیگر را به خوبی درک میکردیم. بعداً به من گفتند که ما هر دو یکدیگر را به زبان مادریمان «خواهر» خطاب میکردیم. قبل از بازگشتم به آمریکا، او مرا چند لحظه در آغوش گرفت.
لینک کوتاه
اخبار مرتبط
نظرات شما
0 نظر