رشد و افزایش عزت نفس

کتاب رشد و افزایش عزت نفس اثری از ماتیو مک کی، پاتریک فنینگ است که با ترجمه دکتر مهرناز شهرآرای میخوانید. این کتاب همانطور که از نامش پیدا است، قرار است با استناد به مطالب علمی و همچنین تمرینها و راهکارهای عملی به مخاطبان کمک کند تا عزت نفس از دست رفته خود را ترمیم کنند.
کتاب و ادبیات- رمزگشانیوز؛ عزت نفس و اعتماد به نفس دو اصطلاحی هستند که همیشه در کنار یکدیگر میآیند اما دو معنای متفاوت دارند. در حقیقت عزت نفس را میتوان بازتاب ارزیابی یا برآورد یک فرد از ارزشهای خود دانست. اما بسیاری از اوقات به دلایل مختلف، از جمله تربیت نادرست والدین، عزت نفس آسیب میبیند. یک نمونه واضح آن را میتوان زمانی دید که والدین در برابر رفتار اشتباه کودک، واکنشی هیجانی و افراطی نشان میدهند و او را بد میخوانند. اما برای ترمیم عزت نفس از دست رفته و رشد و افزایش آن چه میتوان کرد؟
دکتر ماتیو مک کی و پاتریک فنینگ در کتاب رشد و افزایش عزت نفس، ابتدا این مفهوم را توضیح میدهند و در ادامه به بررسی عواملی میپردازند که در آسیب زدن به عزت نفس یک انسان، موثر هستند. سپس به بیان راهکارهایی میپردازند که به افراد کمک میکند تا با این عوامل مقابله کنند. در فصلهای بعدی کتاب به ما کمک میکنند تا با ارزیابی درست از نقاط ضعف و قوت خود آگاه شویم و تحریفهای شناختی را که روشهای غیرمنطقی تفکر برای پایین آوردن عزت نفس هستند، بشناسیم.
کتاب رشد و افزایش عزت نفس همچنین برای فاصله گرفتن از افکار نشخوارکننده و شیوه مقابله با آنها راهکارهایی ارائه میکند. بخشهای بعدی کتاب نیز به مخاطبان کمک میکند تا بایدها و ارزشهای خود را بشناسند و همچنین برای والدین نیز راهکارهایی دارد تا با تربیت صحیح کودکانشان، عزت نفس بالا را به آنها هدیه کنند.
کتاب رشد و افزایش عزت نفس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب رشد و افزایش عزت نفس را به تمام علاقهمندان به مطالعه کتابهای حوزه موفقیت و خودیاری پیشنهاد میکنیم. این اثر همچنین برای والدین و کسانی که در حوزههای تربیتی مشغول به فعالیت هستند، کتابی مفید است.
بخشی از کتاب رشد و افزایش عزت نفس
۱. اینکه به مسائلی همچون سلیقه، نیازهای شخصی، ایمنی یا قضاوت صحیح، تا چه حد به اشتباه برچسب ملزومات اخلاقی زده شود. در برخی خانوادهها، وقتی پدر میخواهد خانه ساکت باشد اگر کودک سر و صدا کند، به او میفهمانند کارش از نظر اخلاقی اشتباه است. همچنین در برخی خانوادهها رفتاری را گناه میدانند. برخی از کودکان اینگونه تربیت میشوند که اگر به بودن با دوستان نیاز داشته باشند، احساس بد بودن بکنند. برخی کودکان اگر وظایفشان را فراموش کنند بد هستند، اگر مدل موی خاصی را دوست داشته باشند بد هستند، یا اگر در خیابان اسکیتسواری بکنند بد هستند. وقتی مسئله سلیقه است یا به انجام ندادن وظایف یا قضاوت اشتباه مربوط میشود ولی والدین کاری میکنند که کودک احساس کند از نظر اخلاقی کار اشتباهی انجام داده است، بنیان عزت نفس پایین را بنا میگذارند. توجه به این مسئله مهم است که برخی کلمات و عبارات بار اخلاقی سنگینی دارند. اگر به کودک بگویند که تنبل، خودخواه و شلخته است، موقعیت مزبور خیلی زود فراموش میشود، ولی همیشه این احساس که او مشکلی دارد با او میماند.
۲. اینکه والدین تا چه حد در متمایز کردن رفتار از هویت سهلانگاری کنند. کودکی که دائماً درباره خطرات دویدن در خیابان موعظه میشود، عزت نفس بهتری خواهد داشت تا کودکی که وقتی به طرف خیابان میدود فقط به او میگویند که «پسر بدی» است. کودکی که «پسر بدی» است، این پیغام را دریافت میکند که خودش و رفتارش خوب نیستند. چنین کودکی یاد نخواهد گرفت که بین آنچه انجام میدهد و آنچه هست، تمایز وجود دارد. به این ترتیب، منتقد به عنوان بالغ، هم به رفتار او و هم به احساس ارزشمندیاش حمله خواهد کرد. والدین آگاهی که با دقت بین رفتار نامناسب و خوب بودن کودک تمایز قائل میشوند، کودکانی را پرورش میدهند که احساس بهتری درباره خود دارند و منتقد درونیشان خیلی ملایمتر است.
۳. فراوانی حرکات بیانگر منعکننده. فراوانی پیغامهای منفی والدین روی احساس اولیه ارزشمندی اثر میگذارد. وزیر تبلیغات هیتلر دریافت راز اینکه مردم دروغی را باور کنند فقط این است که آن دروغ به قدر کافی تکرار شود. این دروغ که شما آدم خوبی نیستید را همان بار اول که والدین دعوایتان کردند باور نکردید، بلکه انتقادهای مکرر والدین باعث شد که آن را باور کنید. برای اینکه پیغامی مثل «چه مشکلی پیش آمده؟» یا «تنبلی را کنار بگذار» در ذهن حک شود، باید بارها شنیده شود. اما پس از مدتی، نکته اصلی را جذب میکنید، که آدم خوبی نیستید.
۴. ثبات نظر در حرکات بیانگر منعکننده. فرض کنید والدینتان دوست نداشتند شما کلمه «احمق» را به کار ببرید. ولی اگر آنها ثبات نظر داشتند، بالاخره شما قبول میکردید که بدون این کلمه پرکاربرد روزگار بگذرانید. اما فرض کنید آنها گاهی اجازه میدادند شما این واژه را استفاده کنید و گاهی شما را به خاطر بیان آن دعوا میکردند. همچنین فرض کنید که آنها در مورد سایر قوانین هم همینقدر بیثبات عمل میکردند. در ابتدا شما گیج میشدید، ولی تصادفی بودن حملات آنها سرانجام شما را به یک نتیجه خیلی دردناک میرساند؛ مسئله کاری که میکردید نبود ــ چون گاهی بد بود و گاهی خوب ــ مسئله خود شما بودید. شما مشکلی داشتید. کودکانی که بیثباتی در رفتار والدین را تجربه میکنند، اغلب شدیداً احساس گناه میکنند. آنها احساس میکنند کار بدی کردهاند، ولی چون هیچوقت از قوانین سر درنمیآورند، نمیدانند چه کاری کردهاند.
دکتر ماتیو مک کی و پاتریک فنینگ در کتاب رشد و افزایش عزت نفس، ابتدا این مفهوم را توضیح میدهند و در ادامه به بررسی عواملی میپردازند که در آسیب زدن به عزت نفس یک انسان، موثر هستند. سپس به بیان راهکارهایی میپردازند که به افراد کمک میکند تا با این عوامل مقابله کنند. در فصلهای بعدی کتاب به ما کمک میکنند تا با ارزیابی درست از نقاط ضعف و قوت خود آگاه شویم و تحریفهای شناختی را که روشهای غیرمنطقی تفکر برای پایین آوردن عزت نفس هستند، بشناسیم.
کتاب رشد و افزایش عزت نفس همچنین برای فاصله گرفتن از افکار نشخوارکننده و شیوه مقابله با آنها راهکارهایی ارائه میکند. بخشهای بعدی کتاب نیز به مخاطبان کمک میکند تا بایدها و ارزشهای خود را بشناسند و همچنین برای والدین نیز راهکارهایی دارد تا با تربیت صحیح کودکانشان، عزت نفس بالا را به آنها هدیه کنند.
کتاب رشد و افزایش عزت نفس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب رشد و افزایش عزت نفس را به تمام علاقهمندان به مطالعه کتابهای حوزه موفقیت و خودیاری پیشنهاد میکنیم. این اثر همچنین برای والدین و کسانی که در حوزههای تربیتی مشغول به فعالیت هستند، کتابی مفید است.
بخشی از کتاب رشد و افزایش عزت نفس
۱. اینکه به مسائلی همچون سلیقه، نیازهای شخصی، ایمنی یا قضاوت صحیح، تا چه حد به اشتباه برچسب ملزومات اخلاقی زده شود. در برخی خانوادهها، وقتی پدر میخواهد خانه ساکت باشد اگر کودک سر و صدا کند، به او میفهمانند کارش از نظر اخلاقی اشتباه است. همچنین در برخی خانوادهها رفتاری را گناه میدانند. برخی از کودکان اینگونه تربیت میشوند که اگر به بودن با دوستان نیاز داشته باشند، احساس بد بودن بکنند. برخی کودکان اگر وظایفشان را فراموش کنند بد هستند، اگر مدل موی خاصی را دوست داشته باشند بد هستند، یا اگر در خیابان اسکیتسواری بکنند بد هستند. وقتی مسئله سلیقه است یا به انجام ندادن وظایف یا قضاوت اشتباه مربوط میشود ولی والدین کاری میکنند که کودک احساس کند از نظر اخلاقی کار اشتباهی انجام داده است، بنیان عزت نفس پایین را بنا میگذارند. توجه به این مسئله مهم است که برخی کلمات و عبارات بار اخلاقی سنگینی دارند. اگر به کودک بگویند که تنبل، خودخواه و شلخته است، موقعیت مزبور خیلی زود فراموش میشود، ولی همیشه این احساس که او مشکلی دارد با او میماند.
۲. اینکه والدین تا چه حد در متمایز کردن رفتار از هویت سهلانگاری کنند. کودکی که دائماً درباره خطرات دویدن در خیابان موعظه میشود، عزت نفس بهتری خواهد داشت تا کودکی که وقتی به طرف خیابان میدود فقط به او میگویند که «پسر بدی» است. کودکی که «پسر بدی» است، این پیغام را دریافت میکند که خودش و رفتارش خوب نیستند. چنین کودکی یاد نخواهد گرفت که بین آنچه انجام میدهد و آنچه هست، تمایز وجود دارد. به این ترتیب، منتقد به عنوان بالغ، هم به رفتار او و هم به احساس ارزشمندیاش حمله خواهد کرد. والدین آگاهی که با دقت بین رفتار نامناسب و خوب بودن کودک تمایز قائل میشوند، کودکانی را پرورش میدهند که احساس بهتری درباره خود دارند و منتقد درونیشان خیلی ملایمتر است.
۳. فراوانی حرکات بیانگر منعکننده. فراوانی پیغامهای منفی والدین روی احساس اولیه ارزشمندی اثر میگذارد. وزیر تبلیغات هیتلر دریافت راز اینکه مردم دروغی را باور کنند فقط این است که آن دروغ به قدر کافی تکرار شود. این دروغ که شما آدم خوبی نیستید را همان بار اول که والدین دعوایتان کردند باور نکردید، بلکه انتقادهای مکرر والدین باعث شد که آن را باور کنید. برای اینکه پیغامی مثل «چه مشکلی پیش آمده؟» یا «تنبلی را کنار بگذار» در ذهن حک شود، باید بارها شنیده شود. اما پس از مدتی، نکته اصلی را جذب میکنید، که آدم خوبی نیستید.
۴. ثبات نظر در حرکات بیانگر منعکننده. فرض کنید والدینتان دوست نداشتند شما کلمه «احمق» را به کار ببرید. ولی اگر آنها ثبات نظر داشتند، بالاخره شما قبول میکردید که بدون این کلمه پرکاربرد روزگار بگذرانید. اما فرض کنید آنها گاهی اجازه میدادند شما این واژه را استفاده کنید و گاهی شما را به خاطر بیان آن دعوا میکردند. همچنین فرض کنید که آنها در مورد سایر قوانین هم همینقدر بیثبات عمل میکردند. در ابتدا شما گیج میشدید، ولی تصادفی بودن حملات آنها سرانجام شما را به یک نتیجه خیلی دردناک میرساند؛ مسئله کاری که میکردید نبود ــ چون گاهی بد بود و گاهی خوب ــ مسئله خود شما بودید. شما مشکلی داشتید. کودکانی که بیثباتی در رفتار والدین را تجربه میکنند، اغلب شدیداً احساس گناه میکنند. آنها احساس میکنند کار بدی کردهاند، ولی چون هیچوقت از قوانین سر درنمیآورند، نمیدانند چه کاری کردهاند.
لینک کوتاه
اخبار مرتبط
نظرات شما
0 نظر