عادتهای یک مغز شاد
کتاب عادتهای یک مغز شاد نوشته لورتا گرزیانو برونینگ است و با ترجمه سیدمرتضی ارجمندینسب منتشر شده است. این کتاب اطلاعاتی به شما میدهد که با آن مغز خود را برای افزایش سطح سروتونین، دوپامین، اکسیتوسین و اندورفین بازسازی کنید.
کتاب و ادبیات- رمزگشانیوز؛ آیا احساس میکنید در زندگی نیاز به شادی بیشتری دارید؟ پس دست به کار شده و شادمانی خود را در مدت ۴۵ روز افزایش دهید. کتاب عادتهای یک مغز شاد نشان میدهد چطور با تربیت مغز خود ترشح مواد شیمیایی شادی بخش را در بدن تحریک کنید. شما در هر صفحه از کتاب با تمرین سادهای آشنا خواهید شد تا درک بهتری از نقش انتقالدهندههای عصبی شادیبخش (سروتونین، اندورفین، اکسیتوسین و دوپامین) پیدا کنید. با خواندن این کتاب خواهید آموخت چگونه با تغییر مسیر جریان الکتریکی در مغز خود گذرگاههای جدیدی ایجاد کنید که ترشح این انتقالدهندههای عصبی را تسهیل میکنند. این کتاب نوید یک زندگی سالمتر و شادتر را به شما میدهد.
خواندن کتاب عادتهای یک مغز شاد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان و دانشجویان روانشناسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب عادتهای یک مغز شاد
مغز شما میراث افرادی است که زنده ماندهاند. شاید این موضوع بدیهی بهنظر برسد اما اگر به چالشهای بزرگ بقا که در گذشته وجود داشتهاند نگاه دقیقتری بیاندازید میبینید شبیه یک معجزه است که تمام نسلهای قبلی شما ژن خود را زنده نگهداشتهاند. شما مغزی را به ارث بردهاید که بر بقا تمرکز میکند. ممکن است چنین نظری نداشته باشید اما هنگامیکه نگران دیر رسیدن به یک قرار ملاقات یا نگران خوردن غذای ناسالم هستید این مغز بقا یافتهٔ شما است که فعالیت میکند. وقتی نگران دعوت شدن به یک مهمانی هستید یا روز بدی را گذراندهاید، مغز بقا یافته خطر طرد اجتماعی را احساس میکند، خطری که برای نیاکان شما تهدیدی واقعی محسوب میشده است. وقتی از تهدیدهای مهمی همچون گرسنگی، سرماخوردگی و حیوانات درنده در امان باشید مغز به دنبال بررسی تهدیدهای احتمالی دیگر میرود. زنده ماندن راحت نیست!
شما از این موضوع آگاه هستید که یک روز بد تهدیدی برای بقا نیست اما مغزی که بر مبنای فرصتهای اجتماعی سازمانیافته است از خود نمونههای بیشتری از یک تهدید خلق میکند. انتخاب طبیعی، مغزی را به وجود میآورد که وقتی فرصتی برای بقای ژن خود مییابیم با ایجاد حس خوب به ما پاداش میدهد و با ایجاد حس بد به ما هشدار میدهد که فرصتی را از دست دادهایم. الزاماً نباید تمایل آگاهانهای به گستردن ژنهای خود داشته باشید تا یک شکست اجتماعی کوچک سیستم هشدار طبیعی شما را راهاندازی کند.
این واکنشها ناشی از تمایل مغز به بقا هستند اما چندان هم بهسختی شکل نگرفتهاند. ما مانند حیوانات برای جستجوی غذایی خاص یا اجتناب از حیوانات درندهٔ خاصی متولد نشدهایم. ما متولد شدهایم تا خودمان را از طریق تجربهٔ زندگی بسازیم. ما این سازندگی را از اولین لحظهٔ تولد شروع میکنیم. هر چیزی که باعث شود حس خوبی داشته باشید مسیرهای عصبی جدیدی را به روی مواد شیمیایی شادیبخش شما میگشاید که میگوید «این برای من خوب است.» هرچه که باعث شود حس بدی داشته باشید مسیرهای عصبی ایجاد میکند که میگوید «این برای من خوب نیست.» هنگامیکه به هفتسالگی میرسید مدارهای اصلی مغز شکل گرفتهاند. هفتسالگی سن زیادی به نظر نمیرسد زیرا فردی هفتساله بینش کمی نسبت به نیازهای بلندمدت بقای خود دارد اما برای موجودی که در طبیعت عملاً بدون دفاع است هفت سال زمان زیادی است. به همین دلیل است که ما آن دسته از مدارهای شیمیایی عصبی اصلی را شکل میدهیم که لزوماً همیشه با نیازهای بقای ما هماهنگ نیستند.
خواندن کتاب عادتهای یک مغز شاد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان و دانشجویان روانشناسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب عادتهای یک مغز شاد
مغز شما میراث افرادی است که زنده ماندهاند. شاید این موضوع بدیهی بهنظر برسد اما اگر به چالشهای بزرگ بقا که در گذشته وجود داشتهاند نگاه دقیقتری بیاندازید میبینید شبیه یک معجزه است که تمام نسلهای قبلی شما ژن خود را زنده نگهداشتهاند. شما مغزی را به ارث بردهاید که بر بقا تمرکز میکند. ممکن است چنین نظری نداشته باشید اما هنگامیکه نگران دیر رسیدن به یک قرار ملاقات یا نگران خوردن غذای ناسالم هستید این مغز بقا یافتهٔ شما است که فعالیت میکند. وقتی نگران دعوت شدن به یک مهمانی هستید یا روز بدی را گذراندهاید، مغز بقا یافته خطر طرد اجتماعی را احساس میکند، خطری که برای نیاکان شما تهدیدی واقعی محسوب میشده است. وقتی از تهدیدهای مهمی همچون گرسنگی، سرماخوردگی و حیوانات درنده در امان باشید مغز به دنبال بررسی تهدیدهای احتمالی دیگر میرود. زنده ماندن راحت نیست!
شما از این موضوع آگاه هستید که یک روز بد تهدیدی برای بقا نیست اما مغزی که بر مبنای فرصتهای اجتماعی سازمانیافته است از خود نمونههای بیشتری از یک تهدید خلق میکند. انتخاب طبیعی، مغزی را به وجود میآورد که وقتی فرصتی برای بقای ژن خود مییابیم با ایجاد حس خوب به ما پاداش میدهد و با ایجاد حس بد به ما هشدار میدهد که فرصتی را از دست دادهایم. الزاماً نباید تمایل آگاهانهای به گستردن ژنهای خود داشته باشید تا یک شکست اجتماعی کوچک سیستم هشدار طبیعی شما را راهاندازی کند.
این واکنشها ناشی از تمایل مغز به بقا هستند اما چندان هم بهسختی شکل نگرفتهاند. ما مانند حیوانات برای جستجوی غذایی خاص یا اجتناب از حیوانات درندهٔ خاصی متولد نشدهایم. ما متولد شدهایم تا خودمان را از طریق تجربهٔ زندگی بسازیم. ما این سازندگی را از اولین لحظهٔ تولد شروع میکنیم. هر چیزی که باعث شود حس خوبی داشته باشید مسیرهای عصبی جدیدی را به روی مواد شیمیایی شادیبخش شما میگشاید که میگوید «این برای من خوب است.» هرچه که باعث شود حس بدی داشته باشید مسیرهای عصبی ایجاد میکند که میگوید «این برای من خوب نیست.» هنگامیکه به هفتسالگی میرسید مدارهای اصلی مغز شکل گرفتهاند. هفتسالگی سن زیادی به نظر نمیرسد زیرا فردی هفتساله بینش کمی نسبت به نیازهای بلندمدت بقای خود دارد اما برای موجودی که در طبیعت عملاً بدون دفاع است هفت سال زمان زیادی است. به همین دلیل است که ما آن دسته از مدارهای شیمیایی عصبی اصلی را شکل میدهیم که لزوماً همیشه با نیازهای بقای ما هماهنگ نیستند.
لینک کوتاه
اخبار مرتبط
نظرات شما
0 نظر