والدین سمی
کتاب والدین سمی نوشتهٔ سوزان فوروارد و ترجمهٔ مینا فتحی و ویراستهٔ حمیده رستمی است و انتشارات لیوسا آن را منتشر کرده است. این کتاب دربارهٔ آسیبهای جسمیروانی ناشی از رفتارهای غلط والدین و روشهای درمان آن است.
کتاب و ادبیات- رمزگشانیوز؛ کتاب والدین سمی برای کمک به افرادی است که بر اثر همزیستی با والد یا والدینی سمی دچار آسیبهای روحیروانی، بحران هویتی، گمگشتگی عاطفی، نارضایتی از زندگی، اشتباهاتی فاحش و شکستهای پیدرپی در زندگی شدهاند و اعتماد به نفس خود را از دست دادهاند.
همچنین، کتاب والدین سمی، راهنمایی برای پدران و مادرانی است که ناخودآگاه و بیآنکه متوجه باشند، به سلامت فرزندانشان آسیب میرسانند.
شما چه والدی سمی باشید و چه فرزند چنین والدی، یا حتی هیچ یک از این دو، مطالب این کتاب دانستههای زیادی را در جهت فرهنگسازی و ارتقای دانش فرزندپروری به شما منتقل خواهد کرد.
در این کتاب ما با یکدیگر سفر مهمی را آغاز میکنیم. با چراغی در دست عازم سفری میشویم که هدف آن آگاهی از این است که بر شما چه گذشته است. سفری در جهت تحلیل واقعبینانهٔ وقایعی که در گذشته برایتان رخ داده و چگونگی حل و برطرفکردن مشکلات روحی ناشی از آنها. شما تا پایان این کتاب به این بینش خواهید رسید که چگونه از تأثیر رفتارهای بد و غلط والدین ناآگاهتان رها شوید و چطور اعتمادبهنفس مختلشدهتان را احیا کنید. منظور این نیست که تا پایان این کتاب همهٔ مشکلاتتان به شکلی معجزهآسا محو و ناپدید میشود. بلکه اگر شهامت و توان این را دارید که مطالب این کتاب را بهدقت بخوانید و با آن روبهرو شوید، قادر خواهید بود تأثیر گذشته در روح و روان خود را بیاثر سازید و شأن و منزلت خود را بهعنوان انسانی که دیگر در بند کنترل وقایع گذشته نیست، زنده کنید.
متوجه باشید که همگام با مطالعهٔ این کتاب و کنارگذاشتن حالت دفاعی خودتان احتمال اینکه بروز خشم، اضطراب، نفرت، سردرگمی، درد و افسوس را در خود مشاهده کنید، بسیار است. اینها همه طبیعی است و چهبسا لازمهٔ به خاک سپردن تجربیات و تأثیرات آن مقطع از زندگی شما باشد. این کتاب را نه از سر عجله، بلکه در زمان مناسبی مطالعه کنید که تنها هستید و اوقات فراغتتان است. اگر انجام بعضی تمرینات این کتاب شما را به هم میریزد، به خود زمان بدهید. مهم پیشرفت در رسیدن به هدفتان است، نه سرعت آن.
برای اینکه بتوان به بهترین نحو مسیر و هدف را به شما نشان داد و مفاهیم را به تصویر کشید، در سراسر این کتاب از مثالها و نمونههای واقعی استفاده شده است بدون اینکه در شرح وقایع اغراقی صورت گرفته باشد. ممکن است بسیاری از این مثالها شما را متأثر کند.
این کتاب به دو بخش عمده تقسیم میشود. در بخش اول به بررسی این مطلب میپردازیم که انواع والدین سمی به چه صورتهایی رفتار میکنند. در این بخش به بررسی رفتارهایی میپردازیم که والدین سمی به فرزندانشان در کودکی آسیب رساندهاند یا هنوز هم به آنان در بزرگسالی صدمه میزنند. درواقع، کتاب در هشت فصل اول به بررسی شخصیت و رفتارهای والدین خداگونه (والدینی که ادعای بیعیب بودن دارند)، سلطهجو، معتاد، بد زبان، کتکزن، متجاوز میپردازد. مطالعهٔ این بخش به شما کمک میکند که برای درک بخش دوم آمادگی بیشتری داشته باشید. در بخش دوم شیوههایی رفتاری را خواهید آموخت که شما را قادر به برقراری رابطهای متعادل با والد یا والدین سمیتان میکند که در آن شما خود هدایتکنندهٔ رفتارها و احساساتتان هستید، نه آسیبهای ناشی از رفتارهای آنان. در حقیقت، در بخش دوم سوزان فوروارد که سابقه چندینساله در رواندرمانی فرزندان آسیبدیده دارد، روشهای بهبودی و درمان آسیبهای ناشی از این والدین را توضیح میدهد.
فرآیند کاهش دادن یا خنثیسازی تأثیرات منفی والدین سمی، فرآیندی تدریجی و مستلزم اراده و پایداری است. اما تلاش و ارادهٔ شما بهمرور نیروهای درونیتان را از بند عادت آزاد میکند و خودِ اصیل شما و واقعیت وجودیتان که در طول تمام این سالها همواره در سایهٔ آسیبهای ناشی از رفتاریهای والدینتان از شما پنهان مانده بود، کمکم آشکار میشود.
نویسنده در طی کتاب به استقلال عاطفی تأکید فراوان میکند؛ اما باید بدانید که استقلال عاطفی به معنای بریدن عاطفی از والدین نیست، بلکه به این معناست که شما میتوانید بخشی از خانواده باقی بمانید و در عین حال برای خود فردی مستقل باشید. در این حالت میتوانید همان کسی باشید که ترجیح شماست و والدینتان هم میتوانند در عین پدر و مادربودن، از بازی دادن و کنترل شما به عنوان فرزندشان دست بردارند و مشغلههای معنادارتری برای زندگی خود بیابند. این همان چیزی است که رابطهٔ سالم والد- فرزندی خوانده میشود.
یکی از ویژگیهای انسان متعادل این است که قادر به برقراری توازن بین حفظ حرمتهای انسانی خود و احساسات و خواستههای اطرافیان باشد.
همهٔ ما جزئی از یک کل هستیم، یعنی جزئی از اجتماع، پس مسلما هیچگاه نخواهیم توانست کاملا خودمان باشیم. البته به طور طبیعی دلمان میخواهد که تایید دیگران را نیز داشته باشیم. به علاوه، اغلب ما نمیتوانیم صددرصد بینیاز از وابستگیهای عاطفی باشیم، پس بهتر است زیاد عرصه را به خود و دیگران تنگ نکنیم. هیچ اشکالی ندارد که گاهی بخواهیم کاری برای خوشحالی و رضایت والدینمان انجام دهیم. این امری زیبا و پسندیده است اما تا جایی قابل قبول است که قصد کنترلی در کار نباشد.
خواندن کتاب والدین سمی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که در دوران کودکی و از سمت پدر و مادرشان دچار آسیب شدند یا هنوز برخی خاطرات گذشته بسیار ناراحتشان میکند پیشنهاد میکنیم. این کتاب برای کسانی که رابطهٔ خود را با دوران کودکیشان به دلیل خاطرات تلخ، بهکل قطع کرده و سعی میکنند گذشته را به یاد نیاورند بسیار مناسب است.
درباره سوزان فوروارد
سوزان فوروارد ۱۴ می ۱۹۳۸ به دنیا آمد. او درمانگر و نویسندهای آمریکایی است. سوزان همچنین به عنوان مدرس و مشاور با بسیاری از نهادهای روانپزشکی و درمانی جنوب کالیفرنیا همکاری کرده است. چندین کتاب فوروارد در فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز قرار داشتهاند.
بخشی از کتاب والدین سمی
««چرا نمیگذارند مستقل شوم؟»
در اینجا میخواهیم به والدین سلطهجو بپردازیم که بهنوعی دیگر عرصه را بر فرزندان خود تنگ میکنند و به آنها آسیب میزنند. والدین سلطهجو از کودکی تا دوران بزرگسالی فرزندانشان هنوز هم در هر زمینهای میخواهند تصمیمات و انتخابهای آنها را کنترل کنند. این تصمیمات میتواند تصمیمات مهمی نظیر انتخاب رشتهٔ تحصیلی، شغل، محل سکونت، سفر و انتخاب همسر را دربرگیرد.
در اینجا اجازه بدهید به گفتگویی تخیلی بین فردی بزرگسال و والدین سلطهجویش توجه کنیم. با اینکه در واقعیت کمتر چنین گفتگویی صورت میگیرد، اگر رخ بدهد میتواند بدینگونه باشد:
فرزند: چرا با من اینطوری رفتار میکنی؟ چرا من هر کاری میکنم به نظرت غلط میآید؟ چرا با من مثل بچهها رفتار میکنی؟ برای پدرم چه فرقی میکند که من حتماً دکتر شوم؟ به شما چه ربطی دارد که من با چه کسی ازدواج میکنم؟ کی میخواهید اجازه بدهید من برای خودم زندگی کنم؟ چرا هر تصمیمی که برای زندگیام میگیرم خیال میکنید خواستم با شما مقابله کنم؟
مادر سلطهجو: تو نمیتوانی درک کنی که من چه رنجی میکشم وقتی از من فاصله میگیری. من نیاز دارم که تو به من نیاز داشته باشی. این باعث میشود که همیشه بخواهی کنار من بمانی. من میترسم تو را از دست بدهم. تو همهٔ زندگی من هستی. میترسم مبادا در تصمیمات زندگیات اشتباه کنی. اگر آسیبی به تو برسد قلب من هزار پاره میشود. من تو را طوری بزرگ کردم که تصور کنی بدون مشورت با من نمیتوانی تصمیم بگیری. من ترجیح میدهم بمیرم ولی تو در تصمیماتت اشتباه نکنی. من نگران تصمیمات غلط تو هستم. میخواهم تو همیشه به من وابسته باشی. دراینصورت از من دور نخواهی شد.
ادعای مرسوم والدین سلطهجو: «من هرچه میگویم به صلاح خودت است.»
کنترل و هدایت اگر در شرایطی لازم و ضروری باشد بهخودیخود بد نیست. مادری که فرزند دو سالهٔ خود را کنترل میکند که وارد خیابان نشود، به کودکش لطف میکند و ما این مادر را محتاط مینامیم، نه سلطهجو. رفتار او در جهت تأمین سلامت کودک است که مبتنی بر اصول واقعی است. این امر زمانی کنترل نامیده میشود که ده سال بعد هم زمانیکه فرزند قوهٔ تشخیص و توان عبور از خیابان را دارد، هنوز مادرش بخواهد دستش را بگیرد و او را از خیابان رد کند.
این قبیل بچهها که از ابتدا به انجام وظایف و مسئولیتهای مناسب سن و موقعیتشان تشویق نشدهاند، اشتباه را تجربه نکردهاند و از خطرکردن میترسند، اغلب بعدها به بزرگسالانی بیکفایت و با اعتمادبهنفس پایین تبدیل میشوند که از شکست میترسند. آنها معمولا به پختگی لازم نمیرسند و در نوجوانی احساس میکنند که بدون وجود والدینشان کاری از دستشان برنمیآید. و این نهایت خواستهٔ پدر و مادرشان است که فرزندشان به آنها وابسته باشد، بنابراین از این شرایط برای کنترل، تاختوتاز و گاه به بازی گرفتن آنها استفاده میکنند.
والدینی که میترسند کمکم در زندگی فرزندشان نقشی نداشته باشند و دیگر به آنها نیاز نباشد، برای ایجاد حس ناتوانی در فرزندشان تلاش میکنند. این دسته از والدین بهشدت میترسند که فرزندانشان بزرگ شوند و خانه را ترک کنند. مشکل در اینجاست که بسیاری از والدین سلطهجو اگر حس کنند که فرزندانشان دیگر به آنها نیاز ندارند، احساس پوچی و طردشدن میکنند.
آنها برای اینکه هیچگاه کنترل فرزندانشان را از دست ندهند، بر دخالتهایشان نقاب نگرانی میزنند. یعنی اظهار میدارند که قصد کنترل ندارند و تنها نگران فرزندشان هستند. عباراتی نظیر «من این کار را فقط برای خاطر خودت میکنم» یا «فقط چون دوستت دارم این کار را میکنم» در اصل همه یک مفهوم را میرساند و آن این است که: «من سعی میکنم تو را کنترل کنم چون میترسم تو را از دست بدهم و احساس ضعف و پوچی کنم. به همین دلیل سعی کردهام تو را جوری بار بیاورم که وابسته و ترسو باشی و همیشه احساس کنی به من نیاز داری.»»
همچنین، کتاب والدین سمی، راهنمایی برای پدران و مادرانی است که ناخودآگاه و بیآنکه متوجه باشند، به سلامت فرزندانشان آسیب میرسانند.
شما چه والدی سمی باشید و چه فرزند چنین والدی، یا حتی هیچ یک از این دو، مطالب این کتاب دانستههای زیادی را در جهت فرهنگسازی و ارتقای دانش فرزندپروری به شما منتقل خواهد کرد.
در این کتاب ما با یکدیگر سفر مهمی را آغاز میکنیم. با چراغی در دست عازم سفری میشویم که هدف آن آگاهی از این است که بر شما چه گذشته است. سفری در جهت تحلیل واقعبینانهٔ وقایعی که در گذشته برایتان رخ داده و چگونگی حل و برطرفکردن مشکلات روحی ناشی از آنها. شما تا پایان این کتاب به این بینش خواهید رسید که چگونه از تأثیر رفتارهای بد و غلط والدین ناآگاهتان رها شوید و چطور اعتمادبهنفس مختلشدهتان را احیا کنید. منظور این نیست که تا پایان این کتاب همهٔ مشکلاتتان به شکلی معجزهآسا محو و ناپدید میشود. بلکه اگر شهامت و توان این را دارید که مطالب این کتاب را بهدقت بخوانید و با آن روبهرو شوید، قادر خواهید بود تأثیر گذشته در روح و روان خود را بیاثر سازید و شأن و منزلت خود را بهعنوان انسانی که دیگر در بند کنترل وقایع گذشته نیست، زنده کنید.
متوجه باشید که همگام با مطالعهٔ این کتاب و کنارگذاشتن حالت دفاعی خودتان احتمال اینکه بروز خشم، اضطراب، نفرت، سردرگمی، درد و افسوس را در خود مشاهده کنید، بسیار است. اینها همه طبیعی است و چهبسا لازمهٔ به خاک سپردن تجربیات و تأثیرات آن مقطع از زندگی شما باشد. این کتاب را نه از سر عجله، بلکه در زمان مناسبی مطالعه کنید که تنها هستید و اوقات فراغتتان است. اگر انجام بعضی تمرینات این کتاب شما را به هم میریزد، به خود زمان بدهید. مهم پیشرفت در رسیدن به هدفتان است، نه سرعت آن.
برای اینکه بتوان به بهترین نحو مسیر و هدف را به شما نشان داد و مفاهیم را به تصویر کشید، در سراسر این کتاب از مثالها و نمونههای واقعی استفاده شده است بدون اینکه در شرح وقایع اغراقی صورت گرفته باشد. ممکن است بسیاری از این مثالها شما را متأثر کند.
این کتاب به دو بخش عمده تقسیم میشود. در بخش اول به بررسی این مطلب میپردازیم که انواع والدین سمی به چه صورتهایی رفتار میکنند. در این بخش به بررسی رفتارهایی میپردازیم که والدین سمی به فرزندانشان در کودکی آسیب رساندهاند یا هنوز هم به آنان در بزرگسالی صدمه میزنند. درواقع، کتاب در هشت فصل اول به بررسی شخصیت و رفتارهای والدین خداگونه (والدینی که ادعای بیعیب بودن دارند)، سلطهجو، معتاد، بد زبان، کتکزن، متجاوز میپردازد. مطالعهٔ این بخش به شما کمک میکند که برای درک بخش دوم آمادگی بیشتری داشته باشید. در بخش دوم شیوههایی رفتاری را خواهید آموخت که شما را قادر به برقراری رابطهای متعادل با والد یا والدین سمیتان میکند که در آن شما خود هدایتکنندهٔ رفتارها و احساساتتان هستید، نه آسیبهای ناشی از رفتارهای آنان. در حقیقت، در بخش دوم سوزان فوروارد که سابقه چندینساله در رواندرمانی فرزندان آسیبدیده دارد، روشهای بهبودی و درمان آسیبهای ناشی از این والدین را توضیح میدهد.
فرآیند کاهش دادن یا خنثیسازی تأثیرات منفی والدین سمی، فرآیندی تدریجی و مستلزم اراده و پایداری است. اما تلاش و ارادهٔ شما بهمرور نیروهای درونیتان را از بند عادت آزاد میکند و خودِ اصیل شما و واقعیت وجودیتان که در طول تمام این سالها همواره در سایهٔ آسیبهای ناشی از رفتاریهای والدینتان از شما پنهان مانده بود، کمکم آشکار میشود.
نویسنده در طی کتاب به استقلال عاطفی تأکید فراوان میکند؛ اما باید بدانید که استقلال عاطفی به معنای بریدن عاطفی از والدین نیست، بلکه به این معناست که شما میتوانید بخشی از خانواده باقی بمانید و در عین حال برای خود فردی مستقل باشید. در این حالت میتوانید همان کسی باشید که ترجیح شماست و والدینتان هم میتوانند در عین پدر و مادربودن، از بازی دادن و کنترل شما به عنوان فرزندشان دست بردارند و مشغلههای معنادارتری برای زندگی خود بیابند. این همان چیزی است که رابطهٔ سالم والد- فرزندی خوانده میشود.
یکی از ویژگیهای انسان متعادل این است که قادر به برقراری توازن بین حفظ حرمتهای انسانی خود و احساسات و خواستههای اطرافیان باشد.
همهٔ ما جزئی از یک کل هستیم، یعنی جزئی از اجتماع، پس مسلما هیچگاه نخواهیم توانست کاملا خودمان باشیم. البته به طور طبیعی دلمان میخواهد که تایید دیگران را نیز داشته باشیم. به علاوه، اغلب ما نمیتوانیم صددرصد بینیاز از وابستگیهای عاطفی باشیم، پس بهتر است زیاد عرصه را به خود و دیگران تنگ نکنیم. هیچ اشکالی ندارد که گاهی بخواهیم کاری برای خوشحالی و رضایت والدینمان انجام دهیم. این امری زیبا و پسندیده است اما تا جایی قابل قبول است که قصد کنترلی در کار نباشد.
خواندن کتاب والدین سمی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که در دوران کودکی و از سمت پدر و مادرشان دچار آسیب شدند یا هنوز برخی خاطرات گذشته بسیار ناراحتشان میکند پیشنهاد میکنیم. این کتاب برای کسانی که رابطهٔ خود را با دوران کودکیشان به دلیل خاطرات تلخ، بهکل قطع کرده و سعی میکنند گذشته را به یاد نیاورند بسیار مناسب است.
درباره سوزان فوروارد
سوزان فوروارد ۱۴ می ۱۹۳۸ به دنیا آمد. او درمانگر و نویسندهای آمریکایی است. سوزان همچنین به عنوان مدرس و مشاور با بسیاری از نهادهای روانپزشکی و درمانی جنوب کالیفرنیا همکاری کرده است. چندین کتاب فوروارد در فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز قرار داشتهاند.
بخشی از کتاب والدین سمی
««چرا نمیگذارند مستقل شوم؟»
در اینجا میخواهیم به والدین سلطهجو بپردازیم که بهنوعی دیگر عرصه را بر فرزندان خود تنگ میکنند و به آنها آسیب میزنند. والدین سلطهجو از کودکی تا دوران بزرگسالی فرزندانشان هنوز هم در هر زمینهای میخواهند تصمیمات و انتخابهای آنها را کنترل کنند. این تصمیمات میتواند تصمیمات مهمی نظیر انتخاب رشتهٔ تحصیلی، شغل، محل سکونت، سفر و انتخاب همسر را دربرگیرد.
در اینجا اجازه بدهید به گفتگویی تخیلی بین فردی بزرگسال و والدین سلطهجویش توجه کنیم. با اینکه در واقعیت کمتر چنین گفتگویی صورت میگیرد، اگر رخ بدهد میتواند بدینگونه باشد:
فرزند: چرا با من اینطوری رفتار میکنی؟ چرا من هر کاری میکنم به نظرت غلط میآید؟ چرا با من مثل بچهها رفتار میکنی؟ برای پدرم چه فرقی میکند که من حتماً دکتر شوم؟ به شما چه ربطی دارد که من با چه کسی ازدواج میکنم؟ کی میخواهید اجازه بدهید من برای خودم زندگی کنم؟ چرا هر تصمیمی که برای زندگیام میگیرم خیال میکنید خواستم با شما مقابله کنم؟
مادر سلطهجو: تو نمیتوانی درک کنی که من چه رنجی میکشم وقتی از من فاصله میگیری. من نیاز دارم که تو به من نیاز داشته باشی. این باعث میشود که همیشه بخواهی کنار من بمانی. من میترسم تو را از دست بدهم. تو همهٔ زندگی من هستی. میترسم مبادا در تصمیمات زندگیات اشتباه کنی. اگر آسیبی به تو برسد قلب من هزار پاره میشود. من تو را طوری بزرگ کردم که تصور کنی بدون مشورت با من نمیتوانی تصمیم بگیری. من ترجیح میدهم بمیرم ولی تو در تصمیماتت اشتباه نکنی. من نگران تصمیمات غلط تو هستم. میخواهم تو همیشه به من وابسته باشی. دراینصورت از من دور نخواهی شد.
ادعای مرسوم والدین سلطهجو: «من هرچه میگویم به صلاح خودت است.»
کنترل و هدایت اگر در شرایطی لازم و ضروری باشد بهخودیخود بد نیست. مادری که فرزند دو سالهٔ خود را کنترل میکند که وارد خیابان نشود، به کودکش لطف میکند و ما این مادر را محتاط مینامیم، نه سلطهجو. رفتار او در جهت تأمین سلامت کودک است که مبتنی بر اصول واقعی است. این امر زمانی کنترل نامیده میشود که ده سال بعد هم زمانیکه فرزند قوهٔ تشخیص و توان عبور از خیابان را دارد، هنوز مادرش بخواهد دستش را بگیرد و او را از خیابان رد کند.
این قبیل بچهها که از ابتدا به انجام وظایف و مسئولیتهای مناسب سن و موقعیتشان تشویق نشدهاند، اشتباه را تجربه نکردهاند و از خطرکردن میترسند، اغلب بعدها به بزرگسالانی بیکفایت و با اعتمادبهنفس پایین تبدیل میشوند که از شکست میترسند. آنها معمولا به پختگی لازم نمیرسند و در نوجوانی احساس میکنند که بدون وجود والدینشان کاری از دستشان برنمیآید. و این نهایت خواستهٔ پدر و مادرشان است که فرزندشان به آنها وابسته باشد، بنابراین از این شرایط برای کنترل، تاختوتاز و گاه به بازی گرفتن آنها استفاده میکنند.
والدینی که میترسند کمکم در زندگی فرزندشان نقشی نداشته باشند و دیگر به آنها نیاز نباشد، برای ایجاد حس ناتوانی در فرزندشان تلاش میکنند. این دسته از والدین بهشدت میترسند که فرزندانشان بزرگ شوند و خانه را ترک کنند. مشکل در اینجاست که بسیاری از والدین سلطهجو اگر حس کنند که فرزندانشان دیگر به آنها نیاز ندارند، احساس پوچی و طردشدن میکنند.
آنها برای اینکه هیچگاه کنترل فرزندانشان را از دست ندهند، بر دخالتهایشان نقاب نگرانی میزنند. یعنی اظهار میدارند که قصد کنترل ندارند و تنها نگران فرزندشان هستند. عباراتی نظیر «من این کار را فقط برای خاطر خودت میکنم» یا «فقط چون دوستت دارم این کار را میکنم» در اصل همه یک مفهوم را میرساند و آن این است که: «من سعی میکنم تو را کنترل کنم چون میترسم تو را از دست بدهم و احساس ضعف و پوچی کنم. به همین دلیل سعی کردهام تو را جوری بار بیاورم که وابسته و ترسو باشی و همیشه احساس کنی به من نیاز داری.»»
لینک کوتاه
اخبار مرتبط
نظرات شما
0 نظر