کتابخانه نیمه شب
کتاب کتابخانه نیمه شب داستانی از مت هیگ است که شما را به این فکر میاندازد که اگر زندگی دیگری را تجربه میکردید چه روزگاری داشتید.
کتاب و ادبیات- رمزگشانیوز؛ کتاب کتابخانه نیمه شب داستانی از مت هیگ است که شما را به این فکر میاندازد که اگر زندگی دیگری را تجربه میکردید چه روزگاری داشتید. همه ما در برههای از زندگی با هجوم «اگر»ها مواجه شدهایم. اگر در بزنگاهها انتخابهای دیگری داشتیم، اگر زندگی دیگری داشتیم، اگر اتفاقات شکل دیگری رقم میخوردند و اگر و اگر و اگر... کتابخانه نیمهشب اثری در مورد تحقق همین اگرهاست؛ رمانی خواندنی به قلم مت هیگ که به رویای دور و مشترک انسانها، یعنی تجربهی شکلها و مسیرهای دیگر زندگی میپردازد.
رمان کتاب خانه نیمه شب به کوشش انتشارات کتاب کوله پشتی و با ترجمه محمدصالح نورانی زاده منتشر و برای خرید و دانلود در طاقچه ارائه شده است. نسخه الکترونیکی این رمان با فرمت epub در طاقچه منتشر شده که در مقایسه با فرمت pdf قابلیتهای بیشتری برای مطالعه ارائه میدهد.
درباره کتاب کتابخانه نیمه شب
تابهحال شده در نقطهای از زندگی بایستید و با خودتان بگویید اگر در آن روز تصمیم دیگری میگرفتم چه میشد؟ پاسخ سوال روشن است، حتماً برایتان پیش آمده است. زندگی مجموعهای از تصمیمات ماست و ما با اینکه در هر بزنگاهی سعی میکنیم بهترین تصمیم را داشته باشیم، نمیتوانیم از تردید فرار کنیم. تردید همیشه با ماست؛ تردید در این که شاید میتوانستیم بهتر عمل کنیم و تصمیمات درستتری بگیریم.
همهی ما به محض اینکه پا به دنیای بزرگسالی و حتی نوجوانی میگذاریم، مجبور به تصمیمگیری هستیم. انتخاب رشته میکنیم، به دانشگاه میرویم، دوست پیدا میکنیم، بعد هم به سراغ شغل و فرد و موردعلاقهمان میرویم و در هر کدام از این تصمیمها، یک تغییر کوچک میتواند مسیر زندگیمان را به کل تغییر دهد و ما را به فرد دیگری تبدیل کند.
کتاب کتابخانه نیمه شب روایت دختریست که در اوج اندوه و استیصال، با شکلهای دیگر زندگیاش مواجه میشود و میبیند که در هر دورهای تصمیمهای متفاوت چطور میتوانستند برایش زندگی متفاوتی بسازند. دختر هر کتاب را که برمیدارد به مسیر یکی از تصمیمهای نگرفتهاش میرود و میتواند انتهای آن تصمیم را ببیند. او در یک زندگی به رویایش میرسد و یک یخچالشناس میشود، در زندگی دیگر شناگری معروف و در زندگی بعدی یک خواننده. او همینطور بین زندگیهای مختلفی که میتوانست داشته باشد سر میخورد و تکتک حسرتهایش را میبیند. همهی ما با خواندن رمان کتابخانه نیمهشب بخشی از خودمان را میبینیم؛ خودمان را که بهخصوص در موقعیتهای سخت مدام حسرت موقعیتهای ازدسترفته را میخورد و فکر میکند کاش زندگی امکان عقبگرد داشت.
کتابخانه نیمه شب اثر مت هیگ رمان خوشخوانی است که از زاویهدید اول شخص روایت میشود، سیر داستانی پیچیدهای ندارد و با نثری روان و ساده نوشته شده است. آنچه این کتاب را از دیگر آثار متمایز میکند، ایدهی درخشان و قابلتوجه آن است؛ ایدهای که از اعماق درون انسان سربرآورده و حسرتها و رویاهای دور او را به قالب کلمه درمیآورد. شاید همین دست گذاشتن روی رویای مشترک بود که کتابخانه نیمهشب را به یکی از پرفروشترین و محبوبترین آثار تبدیل کرد و باعث شد در سرتاسر دنیا ترجمه شود.
موضوع و خلاصه رمان کتابخانه نیمه شب
کتاب کتابخانه نیمه شب رمانی فانتزی است که به اهمیت استفاده از فرصتهای زندگی و قدردانی از داشتهها میپردازد. نورا، شخصیت اصلی رمان، در سیاهی مطلق به سر میبرد، در یک شکست تمام و کمال. او همهچیزش را از دست داده است؛ در علائقش مثل شنای حرفهای، یخچالشناسی، موسیقی و تحصیل در رشتهی فلسفه شکست خورده است، دو ماه مانده به ازدواجش مادرش را بر اثر سرطان از دست داده و نامزدیاش را برهم زده است و گربهی عزیزش هم جان میدهد.
همهی این تاریکیها باعث میشود نورا تصمیم بگیرد جهان را ترک کند ولی قبل از عملی کردن تصمیمش با اتفاق عجیبی مواجه میشود؛ او شب چند عدد از قرصهای ضدافسردگیاش را میخورد ولی ناگهان نیمهشب بیدار میشود و به ساختمان کتابخانهای میرود. کتابدار که شبیه کتابدار دبیرستان نورا است، به او میگوید کتابهای این کتاب زندگیهایی هستند که او میتوانست داشته باشد. زن از نورا میخواهد یک زندگی را انتخاب کند و در آن بماند. نورا به ترتیب کتابها را میخواند؛ در یکی با نامزدش ازدواج کرده، در دیگری یخچالشناس شده و به قطب رفته و به همین ترتیب پیش میرود تا اینکه بالاخره در یک زندگی میماند؛ در زندگیای که به او فرصت میدهد از اول بسازد و مسیر دیگری را در پیش بگیرد.
خواندن، خرید و دانلود کتاب کتابخانه نیمه شب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
رمان کتابخانه نیمه شب میتواند اثری برای همهی سنین و همهی اقشار محسوب شود. فرقی ندارد یک نوجوان باشید، یک جوان یا یک میانسال. در هر صورت زمانهای زیادی وجود دارند که شما با حسرتها دستوپنجه نرم میکنید و دلتان میخواهد زندگیتان جور دیگری باشد. در ضمن شیوهی روایت ساده و سرراست کتاب باعث میشود هر کسی بتواند با آن ارتباط برقرار کند.
چرا باید این کتاب با ترجمه محمدصالح نورانی زاده را بخوانیم؟
کتاب کتابخانه نیمه شب از چند جهت انتخاب خوبی برای مطالعه است. اول اینکه مطالعهی این کتاب باعث میشود ما ببینیم بهتر است به جای حسرت خوردن و دلبستن به «اگر»ها و «شاید»ها، زندگی کنیم، چون هیچ دکمهی برگشتی وجود ندارد و نباید تنها فرصتمان را بسوزانیم. دوم اینکه کتابخانه نیمهشب داستانی خوشخوان دارد که به سرعت پیش میرود و اوقات خوشی برایتان میسازد.
مخاطبان این کتاب بارها و بارها اظهار کردهاند که با مطالعهی این رمان حس خوبی پیدا کردهاند و تصمیم گرفتهاند قدردان زندگی باشند، تصمیم گرفتهاند در تصمیمگرفتن دقت کنند و مدام زندگی را به بعد و بعید و روزهای دیگری موکول نکنند. این شاید بزرگترین تلنگر برای هر کسی در هر موقعیتی باشد.
درباره مت هیگ؛ نویسنده کتاب
مت هیگ نویسندهی پرکاری است که خمیرمایهی آثارش را از تجربههای زیستهاش میگیرد. او سال ۱۹۷۵ در انگلستان پا به دنیا گذاشت و در رشتههای تاریخ و زبان انگلیسی درس خواند. هیگ هنوز خیلی جوان بود که افسردگی روی زندگیاش سایه انداخت؛ آن هم چنان سایهی گسترده و تیرهای که او را به مرز خودکشی رساند. بااینحال هیگ از مرز فروپاشی به زندگی برگشت و سعی کرد از این تجربهاش برای کمک به دیگران استفاده کند. به همین دلیل قلم در دست گرفت و شروع به نوشتن آثار مختلفی کرد؛ از کتابهای انگیزشی گرفته تا رمان و کتاب کودک.
کتابهای مت هیگ تنوع زیادی دارند ولی نخ مشترک بین همهی آنها تشویق به زندگی است؛ تشویق به دیدن بخش روشن دنیا.
ژانر رمان کتابخانه نیمه شب
کتابخانه نیمهشب اثری فانتزی است؛ اثری که به یکی از رویاهای ناشدنی انسانها، یعنی بازگشت به گذشته و تغییر تصمیمهای مهم میپردازد.
نظرات افراد یا مجلههای مشهور درباره کتابخانه نیمه شب
کتابخانه نیمه شب به سرعت به محبوبیتی باورنکردنی رسید و در سال ۲۰۲۰ در نظرسنجی گودریدز عنوان محبوبترین اثر داستانی را نصیب خود کرد. همین مسئله باعث شد کتاب بسیار دیده شود و منتقدان و صاحبنظرات و نشریههای مختلف در مورد این اثر بنویسند. بعضی از این اظهارنظرها عبارتاند از:
واشنگتن پست: «کتابی خواندنی که روحیهتان را تغییر میدهد.»
نیویورکتایمز: «کتابی بهشدت جذاب! این همان کتابی است در دنیای آشفته امروزی به آن نیاز داریم.»
جودی پیکول (نویسنده): «یک افسانهی زیبا! یک زندگی شگفت انگیز برای عصر مدرن و دورانی که همه ما در دنیایی گیر کردهایم که آرزو میکنیم متفاوت باشد.»
نقد کوتاهی بر کتاب
در نقد کتابخانه نیمه شب میتوان گفت این رمان ایدهای بسیار جذاب و روایتی ساده دارد ولی ممکن است در مواقعی، بهخصوص در میانههای کتاب به ورطهی تکرار و ملال بیفتد. شاید بتوان گفت نویسنده در داغ نگه داشتن ایدهی درخشانش چندان خوب عمل نکرده و مخاطب در میانههای کتاب ممکن است احساس خستگی کند. در ضمن میشد که کتابخانه نیمهشب اثر عمیقتری باشد و به روان و لایههای درونی ذهن شخصیت نفوذ کند.
پایان داستان (آیا این کتاب پایان خوشی دارد؟)
هشدار: پاراگراف زیر پایان داستان را فاش میکند!
کتابخانه نیمه شب خوب و شیرین تمام میشود. نورا در پایان گشت و گذارهایش بین حسرتها و زندگیهایی که میتوانست داشته باشد، بالاخره یک زندگی را انتخاب میکند. او در نهایت از کتابخانه به زندگی واقعی برمیگردد؛ به جایی که باید تصمیم گرفت و آینده را در آن ساخت. در پایان این کتاب ما هم به همراه نورا نگاهی به زندگیمان میاندازیم و به این فکر میکنیم که چطور میتوانیم از این فرصت گرانبهای یکباره نهایت استفاده را داشته باشیم؟
کتابخانه نیمه شب مناسب کدام رده سنی است؟
به باور بسیاری کتابخانه نیمهشب اثری مخصوص نوجوانها و جوانهاست، بااینحال نگاهی به استقبالها از این کتاب نشان میدهد مخاطبان آن از سنین مختلف بودهاند. با نگاهی به نظرات مخاطبان در سراسر دنیا میشود به سادگی دریافت که افراد مختلف خودشان را در لابهلای این کتاب دیدهاند و خواندهاند.
کتابخانه نیمهشب چند صفحه است؟
انتشارات کتاب کوله پشتی رمان کتابخانه نیمه شب با ترجمه محمدصالح نورانی زاده را در ۳۵۲ صفحه منتشر کرده است.
بخشی از متن کتاب کتابخانه نیمه شب
طبقات کتاب دو سمت نورا شروع به حرکت کردند. زاویههایشان عوض نمیشد. فقط افقی میلغزیدند و جابهجا میشدند. این احتمال هم بود که اصلاً طبقات حرکت نمیکنند و این کتابها هستند که جابهجا میشوند. اصلاً هم مشخص نبود که چرا یا حتی چگونه. هیچ ابزار و وسیلهای دیده نمیشد که این کار را انجام دهد. صدایی به گوش نمیرسید و کتابها هم از انتها یا ابتدای طبقات بر زمین نمیریختند. کتابها بر اساس اینکه روی کدام طبقه قرار داشتند، با سرعتی متفاوت میلغزیدند، اما هیچکدامشان خیلی سریع حرکت نمیکردند.
«چه اتفاقی داره میافته؟»
چهرهٔ خانم الم در هم رفت. قامتش را صافتر کرد، چانهاش را داخل برد، قدمی بهسمت نورا رفت و دستهایش را در هم گره کرد. «وقتشه که شروع کنی، عزیزم.»
«اگه اشکالی نداره، این رو بپرسم. چی رو شروع کنم؟»
«هر زندگی میلیونها تصمیم رو شامل میشه. بعضی از این تصمیمها بزرگ هستن و بعضی کوچیک. اما هر بار که تصمیمی گرفته میشه، نتیجه تغییر میکنه. تغییری جبرانناپذیر که بهنوبهٔ خودش موجب تغییرات دیگهای میشه. این کتابها دریچهای هستن به تمام زندگیهایی که تو میتونستی تجربه کنی.»
«چی؟»
«تعداد زندگیهایی که میتونی داشته باشی بهاندازهٔ احتمالاتیه که توی عمرت داری. توی بعضی زندگیها انتخابهای متفاوتی میکنی و اون انتخابها نتایج متفاوتی رو ایجاد میکنن. اگه فقط یه کار رو متفاوت انجام داده بودی، داستان زندگیت متفاوت میشد. همهٔ اون زندگیها هم توی کتابخونهٔ نیمهشب وجود دارن. همهشون درست بهاندازهٔ این زندگی واقعیان.»
«یعنی زندگیهای موازی؟»
«نه همیشه. بعضیهاشون بیشتر... متقاطع هستن. خب، دوست داری زندگیای رو تجربه کنی که میتونستی داشته باشی؟ دوست داری کاری رو متفاوت انجام بدی؟ چیزی هست که بخوای تغییرش بدی؟ کار اشتباهی کردهٔ؟»
جوابش آسان بود. «آره. همهچیز.»
بهنظر رسید این جوابش باعث شد بینی کتابدار قلقلک شود.
خانم الم سریع دست در آستین لباس یقهاسکیاش فروبرد تا دستمالکاغذیاش را بیرون بیاورد. بلافاصله آن را جلوی صورتش گرفت و داخلش عطسه کرد.
نورا گفت: «عافیت باشه.» و دید که چطور بهمحض تمام شدن استفادهٔ کتابدار از دستمال، جادویی عجیب آن را از توی دستانش غیب کرد.
«نگران نباش. دستمالها هم مثل زندگیها هستن. همیشه تعداد زیادی ازشون هست.» خانم الم برگشت سر حرفش. «انجام دادن فقط یک کار به شکلی متفاوت معمولاً مثل اینه که همهچیز رو متفاوت انجام بدی. هرچقدر هم که تلاش کنیم، نمیتونیم کارهایی رو که توی دوران زندگی انجام دادهیم تغییر بدیم... اما تو دیگه توی دوران زندگی نیستی. اومدی بیرون. این موقعیت رو داری که ببینی همهچیز میتونست چطور پیش بره.»
نورا در دل گفت: امکان نداره اینها واقعی باشه.
ظاهراً خانم الم میدانست او به چه فکر میکند.
«اما واقعیه، نورا سید. هرچند اون واقعیتی نیست که تو درکش میکنی. بهترین حالتی که میشه توصیفش کرد میانه هست. نه زندگیه و نه مرگ. اون زندگی واقعی که فکر میکنی نیست، اما رؤیا هم نیست. نه اینه و نه اون. خیلی کوتاه بخوام بگم، کتابخونهٔ نیمهشبه.»
طبقات که تا پیش از این آهسته حرکت میکردند متوقف شدند. نورا متوجه شد که یکی از طبقات سمت راستش، در ارتفاع شانه، فضای خالی بزرگی دارد. تمام بخشهای دیگر طبقات کاملاً و شانهبهشانه از کتاب پر بودند، اما اینجا فقط یک کتاب به پشت روی طبقهٔ سفید و نازک قرار داشت.
این کتاب برخلاف بقیهٔ کتابها نه سبز، بلکه خاکستری بود. درست به همان اندازه خاکستری که وقتی نورا نخستین بار ساختمان را از ورای مِه دید، دیوارهای سنگی خاکستری بهنظرش رسیدند.
خانم الم کتاب را از روی طبقه برداشت و به نورا داد. در نگاهش اندکی حس انتظار دیده میشد، انگار که کادوی کریسمس نورا را به او داده است.
وقتی توی دست خانم الم بود سبکتر بهنظر میرسید، اما خیلی سنگینتر از آن بود که نورا فکر میکرد. نورا شروع به باز کردن کتاب کرد.
خانم الم سر تکان داد.
رمان کتاب خانه نیمه شب به کوشش انتشارات کتاب کوله پشتی و با ترجمه محمدصالح نورانی زاده منتشر و برای خرید و دانلود در طاقچه ارائه شده است. نسخه الکترونیکی این رمان با فرمت epub در طاقچه منتشر شده که در مقایسه با فرمت pdf قابلیتهای بیشتری برای مطالعه ارائه میدهد.
درباره کتاب کتابخانه نیمه شب
تابهحال شده در نقطهای از زندگی بایستید و با خودتان بگویید اگر در آن روز تصمیم دیگری میگرفتم چه میشد؟ پاسخ سوال روشن است، حتماً برایتان پیش آمده است. زندگی مجموعهای از تصمیمات ماست و ما با اینکه در هر بزنگاهی سعی میکنیم بهترین تصمیم را داشته باشیم، نمیتوانیم از تردید فرار کنیم. تردید همیشه با ماست؛ تردید در این که شاید میتوانستیم بهتر عمل کنیم و تصمیمات درستتری بگیریم.
همهی ما به محض اینکه پا به دنیای بزرگسالی و حتی نوجوانی میگذاریم، مجبور به تصمیمگیری هستیم. انتخاب رشته میکنیم، به دانشگاه میرویم، دوست پیدا میکنیم، بعد هم به سراغ شغل و فرد و موردعلاقهمان میرویم و در هر کدام از این تصمیمها، یک تغییر کوچک میتواند مسیر زندگیمان را به کل تغییر دهد و ما را به فرد دیگری تبدیل کند.
کتاب کتابخانه نیمه شب روایت دختریست که در اوج اندوه و استیصال، با شکلهای دیگر زندگیاش مواجه میشود و میبیند که در هر دورهای تصمیمهای متفاوت چطور میتوانستند برایش زندگی متفاوتی بسازند. دختر هر کتاب را که برمیدارد به مسیر یکی از تصمیمهای نگرفتهاش میرود و میتواند انتهای آن تصمیم را ببیند. او در یک زندگی به رویایش میرسد و یک یخچالشناس میشود، در زندگی دیگر شناگری معروف و در زندگی بعدی یک خواننده. او همینطور بین زندگیهای مختلفی که میتوانست داشته باشد سر میخورد و تکتک حسرتهایش را میبیند. همهی ما با خواندن رمان کتابخانه نیمهشب بخشی از خودمان را میبینیم؛ خودمان را که بهخصوص در موقعیتهای سخت مدام حسرت موقعیتهای ازدسترفته را میخورد و فکر میکند کاش زندگی امکان عقبگرد داشت.
کتابخانه نیمه شب اثر مت هیگ رمان خوشخوانی است که از زاویهدید اول شخص روایت میشود، سیر داستانی پیچیدهای ندارد و با نثری روان و ساده نوشته شده است. آنچه این کتاب را از دیگر آثار متمایز میکند، ایدهی درخشان و قابلتوجه آن است؛ ایدهای که از اعماق درون انسان سربرآورده و حسرتها و رویاهای دور او را به قالب کلمه درمیآورد. شاید همین دست گذاشتن روی رویای مشترک بود که کتابخانه نیمهشب را به یکی از پرفروشترین و محبوبترین آثار تبدیل کرد و باعث شد در سرتاسر دنیا ترجمه شود.
موضوع و خلاصه رمان کتابخانه نیمه شب
کتاب کتابخانه نیمه شب رمانی فانتزی است که به اهمیت استفاده از فرصتهای زندگی و قدردانی از داشتهها میپردازد. نورا، شخصیت اصلی رمان، در سیاهی مطلق به سر میبرد، در یک شکست تمام و کمال. او همهچیزش را از دست داده است؛ در علائقش مثل شنای حرفهای، یخچالشناسی، موسیقی و تحصیل در رشتهی فلسفه شکست خورده است، دو ماه مانده به ازدواجش مادرش را بر اثر سرطان از دست داده و نامزدیاش را برهم زده است و گربهی عزیزش هم جان میدهد.
همهی این تاریکیها باعث میشود نورا تصمیم بگیرد جهان را ترک کند ولی قبل از عملی کردن تصمیمش با اتفاق عجیبی مواجه میشود؛ او شب چند عدد از قرصهای ضدافسردگیاش را میخورد ولی ناگهان نیمهشب بیدار میشود و به ساختمان کتابخانهای میرود. کتابدار که شبیه کتابدار دبیرستان نورا است، به او میگوید کتابهای این کتاب زندگیهایی هستند که او میتوانست داشته باشد. زن از نورا میخواهد یک زندگی را انتخاب کند و در آن بماند. نورا به ترتیب کتابها را میخواند؛ در یکی با نامزدش ازدواج کرده، در دیگری یخچالشناس شده و به قطب رفته و به همین ترتیب پیش میرود تا اینکه بالاخره در یک زندگی میماند؛ در زندگیای که به او فرصت میدهد از اول بسازد و مسیر دیگری را در پیش بگیرد.
خواندن، خرید و دانلود کتاب کتابخانه نیمه شب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
رمان کتابخانه نیمه شب میتواند اثری برای همهی سنین و همهی اقشار محسوب شود. فرقی ندارد یک نوجوان باشید، یک جوان یا یک میانسال. در هر صورت زمانهای زیادی وجود دارند که شما با حسرتها دستوپنجه نرم میکنید و دلتان میخواهد زندگیتان جور دیگری باشد. در ضمن شیوهی روایت ساده و سرراست کتاب باعث میشود هر کسی بتواند با آن ارتباط برقرار کند.
چرا باید این کتاب با ترجمه محمدصالح نورانی زاده را بخوانیم؟
کتاب کتابخانه نیمه شب از چند جهت انتخاب خوبی برای مطالعه است. اول اینکه مطالعهی این کتاب باعث میشود ما ببینیم بهتر است به جای حسرت خوردن و دلبستن به «اگر»ها و «شاید»ها، زندگی کنیم، چون هیچ دکمهی برگشتی وجود ندارد و نباید تنها فرصتمان را بسوزانیم. دوم اینکه کتابخانه نیمهشب داستانی خوشخوان دارد که به سرعت پیش میرود و اوقات خوشی برایتان میسازد.
مخاطبان این کتاب بارها و بارها اظهار کردهاند که با مطالعهی این رمان حس خوبی پیدا کردهاند و تصمیم گرفتهاند قدردان زندگی باشند، تصمیم گرفتهاند در تصمیمگرفتن دقت کنند و مدام زندگی را به بعد و بعید و روزهای دیگری موکول نکنند. این شاید بزرگترین تلنگر برای هر کسی در هر موقعیتی باشد.
درباره مت هیگ؛ نویسنده کتاب
مت هیگ نویسندهی پرکاری است که خمیرمایهی آثارش را از تجربههای زیستهاش میگیرد. او سال ۱۹۷۵ در انگلستان پا به دنیا گذاشت و در رشتههای تاریخ و زبان انگلیسی درس خواند. هیگ هنوز خیلی جوان بود که افسردگی روی زندگیاش سایه انداخت؛ آن هم چنان سایهی گسترده و تیرهای که او را به مرز خودکشی رساند. بااینحال هیگ از مرز فروپاشی به زندگی برگشت و سعی کرد از این تجربهاش برای کمک به دیگران استفاده کند. به همین دلیل قلم در دست گرفت و شروع به نوشتن آثار مختلفی کرد؛ از کتابهای انگیزشی گرفته تا رمان و کتاب کودک.
کتابهای مت هیگ تنوع زیادی دارند ولی نخ مشترک بین همهی آنها تشویق به زندگی است؛ تشویق به دیدن بخش روشن دنیا.
ژانر رمان کتابخانه نیمه شب
کتابخانه نیمهشب اثری فانتزی است؛ اثری که به یکی از رویاهای ناشدنی انسانها، یعنی بازگشت به گذشته و تغییر تصمیمهای مهم میپردازد.
نظرات افراد یا مجلههای مشهور درباره کتابخانه نیمه شب
کتابخانه نیمه شب به سرعت به محبوبیتی باورنکردنی رسید و در سال ۲۰۲۰ در نظرسنجی گودریدز عنوان محبوبترین اثر داستانی را نصیب خود کرد. همین مسئله باعث شد کتاب بسیار دیده شود و منتقدان و صاحبنظرات و نشریههای مختلف در مورد این اثر بنویسند. بعضی از این اظهارنظرها عبارتاند از:
واشنگتن پست: «کتابی خواندنی که روحیهتان را تغییر میدهد.»
نیویورکتایمز: «کتابی بهشدت جذاب! این همان کتابی است در دنیای آشفته امروزی به آن نیاز داریم.»
جودی پیکول (نویسنده): «یک افسانهی زیبا! یک زندگی شگفت انگیز برای عصر مدرن و دورانی که همه ما در دنیایی گیر کردهایم که آرزو میکنیم متفاوت باشد.»
نقد کوتاهی بر کتاب
در نقد کتابخانه نیمه شب میتوان گفت این رمان ایدهای بسیار جذاب و روایتی ساده دارد ولی ممکن است در مواقعی، بهخصوص در میانههای کتاب به ورطهی تکرار و ملال بیفتد. شاید بتوان گفت نویسنده در داغ نگه داشتن ایدهی درخشانش چندان خوب عمل نکرده و مخاطب در میانههای کتاب ممکن است احساس خستگی کند. در ضمن میشد که کتابخانه نیمهشب اثر عمیقتری باشد و به روان و لایههای درونی ذهن شخصیت نفوذ کند.
پایان داستان (آیا این کتاب پایان خوشی دارد؟)
هشدار: پاراگراف زیر پایان داستان را فاش میکند!
کتابخانه نیمه شب خوب و شیرین تمام میشود. نورا در پایان گشت و گذارهایش بین حسرتها و زندگیهایی که میتوانست داشته باشد، بالاخره یک زندگی را انتخاب میکند. او در نهایت از کتابخانه به زندگی واقعی برمیگردد؛ به جایی که باید تصمیم گرفت و آینده را در آن ساخت. در پایان این کتاب ما هم به همراه نورا نگاهی به زندگیمان میاندازیم و به این فکر میکنیم که چطور میتوانیم از این فرصت گرانبهای یکباره نهایت استفاده را داشته باشیم؟
کتابخانه نیمه شب مناسب کدام رده سنی است؟
به باور بسیاری کتابخانه نیمهشب اثری مخصوص نوجوانها و جوانهاست، بااینحال نگاهی به استقبالها از این کتاب نشان میدهد مخاطبان آن از سنین مختلف بودهاند. با نگاهی به نظرات مخاطبان در سراسر دنیا میشود به سادگی دریافت که افراد مختلف خودشان را در لابهلای این کتاب دیدهاند و خواندهاند.
کتابخانه نیمهشب چند صفحه است؟
انتشارات کتاب کوله پشتی رمان کتابخانه نیمه شب با ترجمه محمدصالح نورانی زاده را در ۳۵۲ صفحه منتشر کرده است.
بخشی از متن کتاب کتابخانه نیمه شب
طبقات کتاب دو سمت نورا شروع به حرکت کردند. زاویههایشان عوض نمیشد. فقط افقی میلغزیدند و جابهجا میشدند. این احتمال هم بود که اصلاً طبقات حرکت نمیکنند و این کتابها هستند که جابهجا میشوند. اصلاً هم مشخص نبود که چرا یا حتی چگونه. هیچ ابزار و وسیلهای دیده نمیشد که این کار را انجام دهد. صدایی به گوش نمیرسید و کتابها هم از انتها یا ابتدای طبقات بر زمین نمیریختند. کتابها بر اساس اینکه روی کدام طبقه قرار داشتند، با سرعتی متفاوت میلغزیدند، اما هیچکدامشان خیلی سریع حرکت نمیکردند.
«چه اتفاقی داره میافته؟»
چهرهٔ خانم الم در هم رفت. قامتش را صافتر کرد، چانهاش را داخل برد، قدمی بهسمت نورا رفت و دستهایش را در هم گره کرد. «وقتشه که شروع کنی، عزیزم.»
«اگه اشکالی نداره، این رو بپرسم. چی رو شروع کنم؟»
«هر زندگی میلیونها تصمیم رو شامل میشه. بعضی از این تصمیمها بزرگ هستن و بعضی کوچیک. اما هر بار که تصمیمی گرفته میشه، نتیجه تغییر میکنه. تغییری جبرانناپذیر که بهنوبهٔ خودش موجب تغییرات دیگهای میشه. این کتابها دریچهای هستن به تمام زندگیهایی که تو میتونستی تجربه کنی.»
«چی؟»
«تعداد زندگیهایی که میتونی داشته باشی بهاندازهٔ احتمالاتیه که توی عمرت داری. توی بعضی زندگیها انتخابهای متفاوتی میکنی و اون انتخابها نتایج متفاوتی رو ایجاد میکنن. اگه فقط یه کار رو متفاوت انجام داده بودی، داستان زندگیت متفاوت میشد. همهٔ اون زندگیها هم توی کتابخونهٔ نیمهشب وجود دارن. همهشون درست بهاندازهٔ این زندگی واقعیان.»
«یعنی زندگیهای موازی؟»
«نه همیشه. بعضیهاشون بیشتر... متقاطع هستن. خب، دوست داری زندگیای رو تجربه کنی که میتونستی داشته باشی؟ دوست داری کاری رو متفاوت انجام بدی؟ چیزی هست که بخوای تغییرش بدی؟ کار اشتباهی کردهٔ؟»
جوابش آسان بود. «آره. همهچیز.»
بهنظر رسید این جوابش باعث شد بینی کتابدار قلقلک شود.
خانم الم سریع دست در آستین لباس یقهاسکیاش فروبرد تا دستمالکاغذیاش را بیرون بیاورد. بلافاصله آن را جلوی صورتش گرفت و داخلش عطسه کرد.
نورا گفت: «عافیت باشه.» و دید که چطور بهمحض تمام شدن استفادهٔ کتابدار از دستمال، جادویی عجیب آن را از توی دستانش غیب کرد.
«نگران نباش. دستمالها هم مثل زندگیها هستن. همیشه تعداد زیادی ازشون هست.» خانم الم برگشت سر حرفش. «انجام دادن فقط یک کار به شکلی متفاوت معمولاً مثل اینه که همهچیز رو متفاوت انجام بدی. هرچقدر هم که تلاش کنیم، نمیتونیم کارهایی رو که توی دوران زندگی انجام دادهیم تغییر بدیم... اما تو دیگه توی دوران زندگی نیستی. اومدی بیرون. این موقعیت رو داری که ببینی همهچیز میتونست چطور پیش بره.»
نورا در دل گفت: امکان نداره اینها واقعی باشه.
ظاهراً خانم الم میدانست او به چه فکر میکند.
«اما واقعیه، نورا سید. هرچند اون واقعیتی نیست که تو درکش میکنی. بهترین حالتی که میشه توصیفش کرد میانه هست. نه زندگیه و نه مرگ. اون زندگی واقعی که فکر میکنی نیست، اما رؤیا هم نیست. نه اینه و نه اون. خیلی کوتاه بخوام بگم، کتابخونهٔ نیمهشبه.»
طبقات که تا پیش از این آهسته حرکت میکردند متوقف شدند. نورا متوجه شد که یکی از طبقات سمت راستش، در ارتفاع شانه، فضای خالی بزرگی دارد. تمام بخشهای دیگر طبقات کاملاً و شانهبهشانه از کتاب پر بودند، اما اینجا فقط یک کتاب به پشت روی طبقهٔ سفید و نازک قرار داشت.
این کتاب برخلاف بقیهٔ کتابها نه سبز، بلکه خاکستری بود. درست به همان اندازه خاکستری که وقتی نورا نخستین بار ساختمان را از ورای مِه دید، دیوارهای سنگی خاکستری بهنظرش رسیدند.
خانم الم کتاب را از روی طبقه برداشت و به نورا داد. در نگاهش اندکی حس انتظار دیده میشد، انگار که کادوی کریسمس نورا را به او داده است.
وقتی توی دست خانم الم بود سبکتر بهنظر میرسید، اما خیلی سنگینتر از آن بود که نورا فکر میکرد. نورا شروع به باز کردن کتاب کرد.
خانم الم سر تکان داد.
لینک کوتاه
اخبار مرتبط
نظرات شما
0 نظر