چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۴۰۳

عدالت؛ این کتاب شرح می‌دهد که کار درست کدام است

کتاب عدالت نوشتهٔ مایکل سندل و ترجمهٔ حسن افشار است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است. این کتاب شرح می‌دهد که کار درست کدام است و خواننده را با آرای مهم فلسفی دربارهٔ عدالت آشنا می‌کند.

کتاب و ادبیات- رمزگشانیوز؛ آیا دروغ‌گفتن همواره نادرست است؟ آیا آزادی فردی باید حد و حدودی داشته باشد؟ آیا کشتن انسان‌ها را می‌شود گاهی توجیه کرد؟ آیا بازار آزاد منصفانه است؟ کار درست کدام است؟ پرسش‌هایی از این دست در قلب زندگی ما جا دارند. کتاب عدالت این پرسش‌ها را از منظری فلسفی و به‌شیوه‌ای پر کشش به بحث گذاشته است. برای این کار سندل طیف گسترده‌ای از دیدگاه‌های فیلسوفان قدیم و جدید را درباره‌ٔ عدالت به میان می‌آورد.

فصل‌های این کتاب از این قرار هستند:
۱. کار درست کدام است؟
۲. اصل بیشترین خوشنودی/ سودگرایی
۳. ما مالک خودمان نیستیم؟/ اختیارگرایی
۴. مددکار مزدبگیر/ بازار و اخلاق
۵. مهم انگیزه است/ ایمانوئل کانت
۶. دفاع از برابری/ جان رالز
۷. بحث تبعیض مثبت
۸. کی سزاوار چیست؟/ ارسطو
۹. ما چه دِینی به یکدیگر داریم؟/ دوراهی‌های وفاداری
۱۰. عدالت و خیر جمعی

سندل معتقد است سه تعبیر کلی از عدالت وجود دارد:
عدالت یعنی تولید حداکثر سود یا رفاه که از طریق نظرات سودگرایان نظیر جرمی بنتام و جان استوارت میل قابل معرفی است.
عدالت همگام احترام به آزادی انتخاب به دست می‌آید که یا به صورت انتخاب واقعی در بازاری آزاد خواهد بود (نظیر نظرات اختیارگرایانی چون رابرت نوزیک است) و یا به صورت انتخاب فرضی در یک موقعیت برابر و مطابق نظرات برابری خواهان لیبرالی همچون جان رالز.
عدالتی که مسلتزم پرورش فضیلت و تعقل درباره خیر جمعی است.
سندل با انتخاب تعبیر سوم معتقد است برای رسیدن به جامعهٔ عادل باید دربارهٔ معنی زندگی خوب استدلال شده و فرهنگی پذیرای اختلاف نظرهایی که لاجرم بروز می‌کنند، به وجود بیاوریم.

خواندن کتاب عدالت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم
این کتاب را به کسانی که می‌خواهند از منظر فلسفی با مفهوم عدالت آشنا شوند پیشنهاد می‌کنیم.

درباره مایکل سندل
مایکل جی. سندل زادهٔ ۵ مارس ۱۹۵۳ در آمریکاست. او فیلسوف سیاسی معاصر آمریکایی و استاد دانشگاه هاروارد است. سندل بیش از همه به خاطر درس «عدالت» هاروارد و نقادی‌اش بر نظریهٔ عدالت جان راولز در لیبرالیسم و حدود عدالت مشهور است. او عضو پیوسته آکادمی هنرها و علوم آمریکا انتخاب شده‌ است.
سندل در دانشگاه‌های براندیز ماساچوست آمریکا در سال ۱۹۷۵ و کالج بالیول دانشگاه آکسفورد (دکترا) در سال ۱۹۸۱ تحصیل کرد. او در سال ۱۹۸۵ جایزه تدریس هاروارد-رادکلیف را برد و در سال ۱۹۹۹ استاد تمام دانشگاه هاروارد شد.
انجمن علوم سیاسی آمریکا در سال ۲۰۰۸ از سندل به‌خاطر نبوغش در تدریس، تقدیر کرد. سندل سخنرانی‌های پرطرفداری را با موضوع «شهروندی نوین» در شهرهای لندن، آکسفورد، نیوکاسل، و واشینگتن دی. سی انجام می‌دهد.
سندل از سال ۱۹۸۱ عضو دانشکدهٔ علوم و هنر دانشگاه هاروارد است. او دورهٔ عدالت را در دانشگاه هاروراد به مدت دو دهه تدریس کرده و بیش از ۱۵ هزار نفر در این دوره شرکت کرده‌اند که این درس را به یکی از پراقبال‌ترین دوره‌های برگزارشده در تاریخ هاروارد تبدیل کرده است. در پاییز ۲۰۰۷ این کلاس با ۱۱۱۵ نفر شرکت‌کننده بزرگ‌ترین کلاس ادوار دانشگاه هاروارد بوده است. در زمستان ۲۰۰۵ این دوره ضبط شد و به صورت برخط از طریق مدرسه مجازی هاروارد در دسترس دانشجویان قرار گرفت. محبوبیت این برنامه به قالب بحث-محور (روش سقراطی) مورد استفاده و همچنین سبک درگیرکنندهٔ سندل است که موضوعی فرعی را در بحث وارد می‌کند. به عنوان نمونه او در درس‌های خود موضوعات متعددی را به بحث ورود می‌دهد. از جمله وقایع فرضی مانند انتخاب کشته‌شدن یک فرد در برابر کشته‌شدن چند فرد تا وقایع تاریخی واقعی مانند داستان تاریخی آدمخواری دادلی و استیونز و یا چالش های عمومی مانند خرید خدمت سربازی. کتاب «عدالت؛ کار درست کدام است؟» چکیدهٔ مباحثی است که در این دوره‌های عدالت مطرح بوده است.

بخشی از کتاب عدالت 
«تابستان سال ۱۸۸۴ چهار انگلیسی در قایق نجات کوچکی در اقیانوس اطلس جنوبی در فاصلهٔ هزار مایلی از خشکی سرگردان شدند. کشتی آنها، مین‌یونِت، در توفان غرق شده بود و آنها با قایقی خود را نجات داده بودند. فقط دو قوطی کنسرو شلغم برای خوردن داشتند و یک قطره آب آشامیدنی همراهشان نبود. تامس دادلی ناخدای کشتی بود، ادوین استیونز دستیار اولش، و ادموند بروکس یک ملوان ـ «همه مردانی بزرگوار» به گزارش روزنامه‌ها.
سرنشین چهارم قایق، ریچارد پارکر، پادویی هفده ساله بود. پدر نداشت و این اولین سفر دریایی طولانی‌اش بود. او به حرف دوستانش گوش نداده بود و با «آرزومندی دوران جوانی» به امید این که سفر دریایی از او مردی بسازد با آنها همراه شده بود. افسوس که امیدش ناامید نمی‌شد.
چهار سرنشین قایق مدام چشمشان به افق بود به امید این که کشتی‌ای از نزدیکی آنها بگذرد و نجاتشان بدهد. سه روز اول، هر کدام جیرهٔ ناچیز شلغمشان را خوردند. روز چهارم یک لاک‌پشت گرفتند. چند روز لاک‌پشت و باقی‌ماندهٔ شلغم‌ها را خوردند. روز هشتم گرسنه ماندند.
پارکر، پادو جوان، گوشهٔ قایق خوابیده بود. حرف گوش نکرده بود و آب دریا را خورده بود و حالش بد بود. انگار داشت می‌مرد. روز نهم در این بوتهٔ آزمایش، ناخدا دادلی پیشنهاد کرد قرعه بیندازند و ببینند کدام یکشان باید بمیرد تا دیگران زنده بمانند. بروکس نپذیرفت و قرعه‌کشی نکردند.
یک روز دیگر هم گذشت و کشتی‌ای پیدا نشد. دادلی به بروکس گفت رویش را برگرداند و به استیونز گفت باید پارکر را بکشیم. دعایی خواند و به پسر گفت اجلش رسیده. با چاقوی جیبی شاهرگ گردنش را زد و او را کشت. بروکس مخالفت وجدانی‌اش را کنار گذاشت و سهمش را از غنیمت هولناک گرفت. چهار روز از گوشت و خون پسر تغذیه کردند.
آن‌وقت کمک رسید. دادلی در خاطراتش با حسن تعبیر تکان‌دهنده‌ای نوشته «داشتیم صبحانه می‌خوردیم» که یک کشتی سروکله‌اش پیدا شد. سه نفر باقی مانده را نجات دادند. در انگلستان آنها را بازداشت کردند و کارشان به دادگاه کشید. بروکس شاهد دادستان شد و دادلی و استیونز را محاکمه کردند. هیچ کدام منکر نشدند که پارکر را کشته و خورده بودند؛ ولی مدعی شدند که از روی ناچاری این کار را کرده بودند.
فرض کنید قاضی دادگاه شما بودید. چه حکمی می‌دادید؟ برای ساده کردن کارتان، قانون را کنار می‌گذاریم و فرض می‌کنیم از شما خواسته شده فقط تشخیص بدهید که آیا کشتن پسرک اشکال اخلاقی نداشته.
قوی‌ترین دلیلی که در دفاع از آن می‌شود آورد این است که، در آن شرایط حاد، ضرورت داشته یک نفر کشته شود تا سه نفر زنده بمانند. اگر هیچ کس کشته و خورده نمی‌شد، احتمالاً هر چهار نفر می‌مردند. منطقی‌ترین انتخابْ پارکر بود که حال خوشی هم نداشت، چون خودش کمی بعد می‌مرد. وانگهی، او برخلاف دادلی و استیونز عائله‌ای هم نداشت. مرگ او نان کسی را نمی‌برید و زن و فرزندی را عزادار نمی‌کرد.
این استدلال دست‌کم دو ایراد دارد. اول این که می‌شود پرسید آیا سود کشتن پادو واقعاً بیشتر از هزینه‌اش بود. حتی با احتساب تعداد جان‌های نجات پیدا کرده و خوشحالی زنده مانده‌ها و خانواده‌هایشان، دادن اجازهٔ چنین آدم‌کشی ممکن است پیامدهای بدی برای جامعه در کل داشته باشد ـ مثلاً هنجار مخالف قتل را تضعیف کند، یا باعث شود مردم قانون را به دست خودشان بگیرند، یا برای ناخداها مشکل کند که پادو استخدام کنند.
دوم، حتی اگر با احتساب همهٔ جنبه‌ها سود آن بر هزینه‌اش بچربد، آیا وجدانمان به ما سرکوفت نمی‌زند که کشتن و خوردن یک پسربچهٔ بی‌گناه، به دلایلی که در معادلهٔ سود و زیان اجتماعی آن نمی‌گنجد، نادرست است؟ آیا استفاده از یک انسان به این صورت ـ بهره‌برداری از آسیب‌پذیری او و گرفتن جانش بدون موافقت خودش ـ نادرست نیست، ولو سودی برای دیگران داشته باشد؟
کسی که از کار دادلی و استیونز وحشت کرده باشد، ایراد اولی چنگی به دلش نمی‌زند. آن ایراد بر این فرض سودگرایانه (utilitarian) صحه می‌گذارد که اخلاق عبارت است از معادلهٔ سود و زیان، و فقط اقتضا می‌کند که پیامدهای اجتماعی کاملاً در نظر گرفته شود.
اگر کشتن پادو سزاوار محکومیت اخلاقی باشد، ایراد دوم واردتر است. این ایراد نمی‌پذیرد که کار درست فقط برمی‌گردد به محاسبهٔ پیامدها، از حیث سود و زیان. می‌گوید معنی اخلاق چیزی بیشتر از این است، چیزی که مربوط می‌شود به رفتار درست انسان‌ها با همدیگر.
این دو طرز فکر، دربارهٔ ماجرای قایق نجات، دو رویکرد متفاوت به عدالت را نشان می‌دهد. یک رویکرد می‌گوید اخلاقمندی هر عملی بستگی پیدا می‌کند به نتیجه‌ای که به بار می‌آورد؛ کار درست کاری است که، با توجه به همهٔ جوانب، بهترین نتیجه را عاید می‌کند. رویکرد دوم می‌گوید ما نباید فقط نتیجه را در نظر بگیریم؛ اخلاقاً لازم است به وظایف و حقوق هم، قطع نظر از پیامدهای اجتماعی، احترام بگذاریم.
برای حل مسئلهٔ قایق نجات و خیلی دوراهی‌های کم‌اهمیت‌تر دیگری که ما مدام با آنها روبه‌رو می‌شویم، باید چند پرسش بزرگ را در فلسفهٔ اخلاق و فلسفهٔ سیاسی بررسی کنیم: آیا اخلاق یعنی شمردن تعداد جان‌ها و سنجیدن سود و زیان، یا بعضی تکالیف اخلاقی و حقوق انسانی به قدری اساسی‌اند که بالاتر از این محاسبات قرار می‌گیرند؟ اگر بعضی حقوق این قدر اساسی‌اند ـ چه طبیعی باشند، چه مقدس، چه انتقال‌ناپذیر، و چه مطلق ـ ما چطور می‌توانیم آنها را بشناسیم؟ و چرا آنها را اساسی می‌دانیم؟»












 
لینک کوتاه
اخبار مرتبط
نظرات شما
0 نظر
ارسال نظرات