پنج شنبه ۱ آذر ۱۴۰۳

تحلیل سریال پاتریک ملروز بر اساس اختلال‌های روانی؛

قوانین سخت و پیچیده، اضطراب و هراس به دنبال دارد

مینی سریال پاتریک ملروز که بر اساس رمان های ادوارد سنت آبین طراحی و تولید شده است، با قلم دیوید نیکولز به فیلمنامه، و توسط ادوارد برگر کارگردانی شده است.

بخش دوم

محمدرضا صمدی/ کارشناس کارگردانی سینما


مینی سریال پاتریک ملروز که بر اساس رمان­های ادوارد سنت آبین طراحی و تولید شده است، با قلم دیوید نیکولز به فیلمنامه، و توسط ادوارد برگر کارگردانی شده است. در بخش نخست به انزوا به عنوان یکی از پیچیده ترین حالت های روحی بشر پراخته شد و در این بخش به شرح و تحلیل وقایع فیلم می پردازیم.

قوانین سخت و پیچیده­ای چون بیرون نرفتن از خانه حتی برای شرکت در جشن­ها و دورهمی­های خانوادگی، یکی از مسائلی است که درفیلم به آن پرداخته شده است. پاتریک (نقش اول فیلم) در سن 8 سالگی دوست و هم­بازی نداشته و بازخورد شدیدتر این ممنوعیت را در جوانی او می­بینیم که در ارتباطات اجتماعی دچار اضطراب، هراس و عدم کنترل اعتماد به نفس می­شود. همچنین هنگامی که ازدواج می­کند نمی­تواند رابطه­ی عاطفی مناسبی با همسر و فرزندانش برقرار کند که این مورد یکی از مهمترین بحران هایی است که فردی مانند پاتریک را چنان آزار می­دهد که امکان­ دارد هیچ­گاه نتواند رشد کردن فرزندانش و مسئولیت­هایی که او باید به عنوان پدر در برابر شرایط فعلی فرزندانش بر عهده گیرد را درک کند؛ چرا که او خود را درون حبابی تصور می­کند که امواج دریا او را مستقیم به سوی جلو حرکت می­دهند.

حرکتی که تا به امروز ادامه داشته و حتی یک لحظه هم متوقف نشده یا از سرعت خود نکاسته است. در تمام این مدت هربار که به گذشته فکر می­کند علاوه ­برآنکه زندگی­اش را سراسر تشویش می­بیند، بلکه بیش از پیش دچار سردرگمی می­شود؛ این احساس گویی با قدرتی خارق­العاده روح و روانش را تسخیر کرده که برای شکست دادن آن: "باید کمی بیشتر از خودش فاصله بگیرد". اما چگونه می توان از خود فاصله گرفت وقتی گذشته در نهادمان ریشه دوانده و امروز ما را تا فرسنگ­ها از خویشتن خویش دور کرده است! چگونه باید آن را فراموش کرد؟ یا در بهترین حالت، چگونه می­توان با چنین گذشته­ای کنار آمد؟

به همین دلیل است که گاهی اوقات چنین افکاری ذهنمان را آنقدر آشفته می­کنند که خود تصمیم­گرفتن برایمان به آرزو بدل می­شود. در آن­دم برخلاف میل باطنی اندیشه­هایمان قربانی عواطف شکست­خورده­یمان می­شوند، خاطرات مانند فیلم با سرعتی سرسام­آور از مقابل دیدگانمان عبور می­کنند و این حالت تا زمانی که تماماً آرامش روانی‌مان از بین نرود و قالب روح با سر تسلیم گوشه­ی انزوا اختیار نکند، ادامه می‌یابد. به هرحال این نوع حالت­های روحی با گذر زمان بهبود خواهند یافت، اما این به آن معنا نیست که معضلات یا زخم­های فعلی‌مان با مرهم زمان التیام می‌یابند و به این ترتیب می­توانیم با خیالی راحت زندگی آرامی را که در گذشته مشغول آن بودیم از سر گیریم. باید همچنان که زمان با نیروی جاودانی خویش غبار زوال را فرو می­نشاند، ما نیز خود را از پیله­ی انزوا رها کنیم، دریچه­ی قلب را از گزند اندوه نجات بخشیم و افسار اندیشه­یمان را با فروتنی در دست گیریم. ضمن آنکه تغییراتی در سبک و سیاق زندگی‌مان در نظر گیریم تا از تأمل ورزیدن به حوادث آن روزگار پرهیز کنیم.

هدفی را به منظور برانگیختن خویش به سبب آنکه کلبه­ی احزان انزوا را ترک گوییم و شوقی نهادین در وجودمان پدید آید تا بتوانیم به واسطه­ی اعتماد به این میل درونی، ابتدا حافظه را از وجود هرآنچه که دیدگانمان را در برابر زندگی تیره و تار کرده، به طوری که تاکنون موفق نبوده­ایم تا شیره­ی وجودی آن را درک نماییم پاک کرده، سپس مسیر زندگیمان را مشخص کنیم و برای جلوه بخشیدن هرچه بیشتر به این موهبت ارزشمند با دقت برنامه­ریزی کنیم.

اما مصائبی که پاتریک را به زانو آورده بودند و هرلحظه او را آزار می­دادند، طوری که حتی شب­ها نمی­توانست چشم برهم گذارد و در آغوش خواب لحظات کوتاهی را بیاساید، از آن دست مشکلات زود گذر نبودند که با گذر زمان بتواند آنها را پشت­سر گذارد. مسائل حل نشده و دشواری که تمامشان سوالات مبهم و بدون پاسخی هستند که تا به امروز زندگی­اش را در هراس نگاه داشته و به این ترتیب آینده­اش را به سوی تباهی کشانده­اند.

پاتریک کودکی را به تنهایی گذرانده است، حتی والدینش با او دوست نبودند؛ پدر و مادرش علاوه­برآنکه با مهربانی با او صحبت نمی­کردند یا به حرف­های کودکانه­ی او گوش نمی­دادند، بلکه به رشد کردن او نیز اهمیت نمی­دادند و هیچ­گاه موقعیت­های سنی او را برایش شرح نمی­دادند تا علاوه­برآنکه با چالش­ها و موانعی که پیش­رو خواهد داشت آشنا شود، بتواند خودش را برای مقابله کردن با آنها آماده کند و همچنین وظایفی که در آن دوران باید متقبل شود را با تنظیم برنامه­ریزی­های مناسب و کارآمد به مرحله­ی اجرا برساند. و درست به همین خاطر او نیز نمی­تواند مراحل رشد فرزندانش را درک کند و همین موضوع سبب می­شود تا در گذر زمان برخلاف میل باطنی­اش دیواری شیشه­ای میان او و خانواده­اش ایجاد شود. این همان موضوعی است که پاتریک به شدت از آن می ترسد و برای اصلاح این موضوع وارد چالش تازه­ای می­شود.
ادامه دارد...

انتهای پیام/

 
گالری عکس
لینک کوتاه
اخبار مرتبط
نظرات شما
0 نظر
ارسال نظرات