هم زمانی: یک اصل ارتباطی غیرعلی

کتاب هم زمانی نوشته کارل گوستاو یونگ بخشی از فصل هشتم کتاب «مجموعه آثار یونگ» است که در قالب یک اثر مستقل منتشر شده است. این کتاب شامل ایدههای کارل گوستاو یونگ در باب معانی «تصادف» است که باعث میشود سلسله رویدادهایی رخ دهد. یونگ در این اثر بهخوبی شرح داده که زمان و روان چگونه در برابر یکدیگر عمل میکنند و برای خودآگاهی مفهوم تولید میکنند.
کتاب و ادبیات- رمزگشانیوز؛ در رویدادهای تصادفی و در همزمانی، معانی و احساسات خاصی وجود دارند. کارل گوستاو یونگ باور داشت که همزمانی یعنی یک بخش از روان مستقل از فضا و زمان عمل کند. این دستاورد انقلابی که در کتاب هم زمانی (Synchronicity) منتشر شده، توأمان دیدگاههای کلاسیک کارل گوستاو یونگ (C. G. Jung) به علیت را مورد بازنگری قرار داده و آن را تکامل میبخشد. همچنین، یونگ با این اثر خود قادر است به بازشناسی و بازتعریف معانی شانس، تصادف، احتمالات و رخدادهای ویژه در زندگیمان بپردازد.
از همان روزهای آغازین شروع حرفهاش، کارل گوستاو یونگ گرایش زیادی به کشف ابعاد پیچیدهی رویدادهای اتفاقی داشت. او در واقع در نوشتههایش به این نتیجه رسید که این آمیزههای زمانی و رخدادهای ناگهانی را نمیتوان با علم منطق توضیح داد و گویی برای کشف دقیق آنها باید بهگونهی دیگری نگریست. او ایدههایش در باب همزمانی را با آلبرت اینشتین و در طول جنگ جهانی اول در میان گذاشت و به همراه وی به بررسی ابعاد علمی و روانشناختی این مبحث مشغول شد.
بهطور کلی، کارل گوستاو یونگ باور داشت که بههنگام رخ دادن همزمانی، سطوح عمیق روان قادر هستند با رخدادهای بیرونی و خارجی ارتباط برقرار کنند. وی در جستارهای خود به کرات اشاره کرده که چنین مبحثی را نمیتوان با علیت ذهن و طبیعت شرح داد و بهواقع رویکرد سنتی اندیشهی غربی در این راستا ناکارآمد است. پس او به این نتیجه رسید که اساساً برای رسیدن به چنین نظریهای، باید بیش از هرچیز بر مبحث ناخودآگاه جمعی تمرکز کرد. کارل گوستاو یونگ برای بررسی ناخودآگاه جمعی، از دریچهی غریزه و کهنالگو ورود کرد و با این شیوه به مبحث همزمانی پرداخت.
کارل گوستاو یونگ به مفهوم «جبران» پرداخت. مبحثی که به ما میگوید ما دو سطح ناخودآگاه و خودآگاه داریم. سطح خودآگاه از آنجایی منطقی است، حاضر نیست به بخشی از احساسات و عواطف پاسخ دهد و بدین جهت ناخودآگاه آنها را ذخیره میکند. فرایند جبران یعنی زمانی که این عواطف از طریق ناخودآگاه به خودآگاه منتقل میشوند. در این کتاب، یونگ به این مسئله پرداخته که چگونه در فرایند همزمانی با جبران نیز مواجه میشویم. یونگ باور داشت که همزمانی بهواقع یک واکنش است، واکنشی از سوی ناخودآگاه به خودآگاه شخص.
مدل هولوگرافیک نیز یکی دیگر از مباحثیست که کارل گوستاو یونگ برای بسط ایدههای خود در کتاب هم زمانی از آن بهره برده است. مدل هولوگرافیک در واقع روشیست که بهواسطهی آن قادر هستیم تا یک رابطهی جزء و کل شکل دهیم. در واقع، این مدل در راستای رویداد بیرونی ایفای نقش میکند و بخشی از تفکرات یونگ در مواجهه با همزمانی را معنی میکنند. با کمک مدل هولوگرافیک، یونگ موفق شد تا همآیندی معنادار روان را در متن خود شرح دهد و به یک استدلال ارزشمند دست یابد. از آنجایی که کارل گوستاو یونگ معتقد است اصل همزمانی توسط انسان حس نمیشود، به این برآورد میرسد که در حالت کلی باید گفت که همزمانی در واقع یک کهنالگو است که از ناخودآگاه جمعی بیزمان و بیمکان شکل میگیرد.
کارل گوستاو یونگ اولینبار و در طی یک سمینار در سال 1930 به مبحث همزمانی پرداخت و در راستای توضیحات خود به کرات به کتاب تغییرات یا ییچینگ پرداخت. او در ادامه، این نوشتهها و تشریحات را با یک آزمون اخترشناختی شکل داد و در سال 1952 بود که بهصورت رسمی و در قالب یک کتاب آن را منتشر کرد. کتاب هم زمانی را میتوان تفکرات و تحقیقات سترگ و جریانساز کارل گوستاو یونگ در زمینه ذهن بهمثابه یک پدیده توصیف کرد. این کتاب توسط اکبر امیری ترجمه شده و انتشارات نیماژ آن را منتشر کرده است.
کتاب هم زمانی برای چه کسانی مناسب است؟
این اثر به دوستداران علم روانشناسی و همچنین کسانی که به آرای کارل گوستاو یونگ علاقهمندند پیشنهاد میشود.
در بخشی از کتاب هم زمانی: یک اصل ارتباطی غیرعلی میخوانیم
در تجربه ما رشتهای گسترده و نامتناهی وجود دارد که به نظر میرسد از سلطه علیت میکاهد و در آن تعادل ایجاد میکند. این رشتهی گسترده و نامتناهی، دنیای تصادف است؛ جایی که به نظر میرسد رویدادهای تصادفی بهلحاظ علتومعلولی ارتباطی با رویدادهای همآیند ندارند. بنابراین، باید طبیعت و کلیت پدیدهی تصادف را دقیقتر بررسی کنیم. ما بر این باوریم که تصادف مستعد تبیین علّی است و صرفاً به دلیل اینکه علت آن هنوز کشف نشده، «تصادف» یا «همآیندی» نامیده میشود. ازآنجاکه اعتقادی دیرینه و راسخ به درستی و اعتبار مطلق قوانین علتومعلولی داریم، تبیین علتومعلولی تصادف را کافی و مناسب میدانیم. اما اگر اصل علتومعلولی تنها اعتباری نسبی دارد پس در نتیجه با اینکه میتوان از زنجیرههای تصادف در موارد وسیعی تبیین علّی ارائه داد، اما هنوز موارد بسیاری وجود دارند که نشانهای از ارتباط علّی بروز نمیدهند. بنابراین، وظیفه ماست که رخدادهای تصادفی را دستهبندی کنیم و آن دسته از رخدادهای تصادفی را که تبیین علتومعلولی دارند از آن دسته از رویدادهای تصادفی که تبیین علتومعلولی ندارند جدا کنیم. دستهبندی به این دلیل است که تعداد رخدادهای علتومعلولی از رخدادهای غیرعلتومعلولی بیشتر میشود و در نتیجه، مشاهدهگر متعصب سطحینگر، پدیدههای نسبتاً نادر غیرعلتومعلولی را نادیده میگیرد. بهمحض آغاز بررسی مسئله تصادف، نیاز به ارزیابی آماری رخدادهای مورد بحث احساس میشود.
از همان روزهای آغازین شروع حرفهاش، کارل گوستاو یونگ گرایش زیادی به کشف ابعاد پیچیدهی رویدادهای اتفاقی داشت. او در واقع در نوشتههایش به این نتیجه رسید که این آمیزههای زمانی و رخدادهای ناگهانی را نمیتوان با علم منطق توضیح داد و گویی برای کشف دقیق آنها باید بهگونهی دیگری نگریست. او ایدههایش در باب همزمانی را با آلبرت اینشتین و در طول جنگ جهانی اول در میان گذاشت و به همراه وی به بررسی ابعاد علمی و روانشناختی این مبحث مشغول شد.
بهطور کلی، کارل گوستاو یونگ باور داشت که بههنگام رخ دادن همزمانی، سطوح عمیق روان قادر هستند با رخدادهای بیرونی و خارجی ارتباط برقرار کنند. وی در جستارهای خود به کرات اشاره کرده که چنین مبحثی را نمیتوان با علیت ذهن و طبیعت شرح داد و بهواقع رویکرد سنتی اندیشهی غربی در این راستا ناکارآمد است. پس او به این نتیجه رسید که اساساً برای رسیدن به چنین نظریهای، باید بیش از هرچیز بر مبحث ناخودآگاه جمعی تمرکز کرد. کارل گوستاو یونگ برای بررسی ناخودآگاه جمعی، از دریچهی غریزه و کهنالگو ورود کرد و با این شیوه به مبحث همزمانی پرداخت.
کارل گوستاو یونگ به مفهوم «جبران» پرداخت. مبحثی که به ما میگوید ما دو سطح ناخودآگاه و خودآگاه داریم. سطح خودآگاه از آنجایی منطقی است، حاضر نیست به بخشی از احساسات و عواطف پاسخ دهد و بدین جهت ناخودآگاه آنها را ذخیره میکند. فرایند جبران یعنی زمانی که این عواطف از طریق ناخودآگاه به خودآگاه منتقل میشوند. در این کتاب، یونگ به این مسئله پرداخته که چگونه در فرایند همزمانی با جبران نیز مواجه میشویم. یونگ باور داشت که همزمانی بهواقع یک واکنش است، واکنشی از سوی ناخودآگاه به خودآگاه شخص.
مدل هولوگرافیک نیز یکی دیگر از مباحثیست که کارل گوستاو یونگ برای بسط ایدههای خود در کتاب هم زمانی از آن بهره برده است. مدل هولوگرافیک در واقع روشیست که بهواسطهی آن قادر هستیم تا یک رابطهی جزء و کل شکل دهیم. در واقع، این مدل در راستای رویداد بیرونی ایفای نقش میکند و بخشی از تفکرات یونگ در مواجهه با همزمانی را معنی میکنند. با کمک مدل هولوگرافیک، یونگ موفق شد تا همآیندی معنادار روان را در متن خود شرح دهد و به یک استدلال ارزشمند دست یابد. از آنجایی که کارل گوستاو یونگ معتقد است اصل همزمانی توسط انسان حس نمیشود، به این برآورد میرسد که در حالت کلی باید گفت که همزمانی در واقع یک کهنالگو است که از ناخودآگاه جمعی بیزمان و بیمکان شکل میگیرد.
کارل گوستاو یونگ اولینبار و در طی یک سمینار در سال 1930 به مبحث همزمانی پرداخت و در راستای توضیحات خود به کرات به کتاب تغییرات یا ییچینگ پرداخت. او در ادامه، این نوشتهها و تشریحات را با یک آزمون اخترشناختی شکل داد و در سال 1952 بود که بهصورت رسمی و در قالب یک کتاب آن را منتشر کرد. کتاب هم زمانی را میتوان تفکرات و تحقیقات سترگ و جریانساز کارل گوستاو یونگ در زمینه ذهن بهمثابه یک پدیده توصیف کرد. این کتاب توسط اکبر امیری ترجمه شده و انتشارات نیماژ آن را منتشر کرده است.
کتاب هم زمانی برای چه کسانی مناسب است؟
این اثر به دوستداران علم روانشناسی و همچنین کسانی که به آرای کارل گوستاو یونگ علاقهمندند پیشنهاد میشود.
در بخشی از کتاب هم زمانی: یک اصل ارتباطی غیرعلی میخوانیم
در تجربه ما رشتهای گسترده و نامتناهی وجود دارد که به نظر میرسد از سلطه علیت میکاهد و در آن تعادل ایجاد میکند. این رشتهی گسترده و نامتناهی، دنیای تصادف است؛ جایی که به نظر میرسد رویدادهای تصادفی بهلحاظ علتومعلولی ارتباطی با رویدادهای همآیند ندارند. بنابراین، باید طبیعت و کلیت پدیدهی تصادف را دقیقتر بررسی کنیم. ما بر این باوریم که تصادف مستعد تبیین علّی است و صرفاً به دلیل اینکه علت آن هنوز کشف نشده، «تصادف» یا «همآیندی» نامیده میشود. ازآنجاکه اعتقادی دیرینه و راسخ به درستی و اعتبار مطلق قوانین علتومعلولی داریم، تبیین علتومعلولی تصادف را کافی و مناسب میدانیم. اما اگر اصل علتومعلولی تنها اعتباری نسبی دارد پس در نتیجه با اینکه میتوان از زنجیرههای تصادف در موارد وسیعی تبیین علّی ارائه داد، اما هنوز موارد بسیاری وجود دارند که نشانهای از ارتباط علّی بروز نمیدهند. بنابراین، وظیفه ماست که رخدادهای تصادفی را دستهبندی کنیم و آن دسته از رخدادهای تصادفی را که تبیین علتومعلولی دارند از آن دسته از رویدادهای تصادفی که تبیین علتومعلولی ندارند جدا کنیم. دستهبندی به این دلیل است که تعداد رخدادهای علتومعلولی از رخدادهای غیرعلتومعلولی بیشتر میشود و در نتیجه، مشاهدهگر متعصب سطحینگر، پدیدههای نسبتاً نادر غیرعلتومعلولی را نادیده میگیرد. بهمحض آغاز بررسی مسئله تصادف، نیاز به ارزیابی آماری رخدادهای مورد بحث احساس میشود.
لینک کوتاه
اخبار مرتبط
نظرات شما
0 نظر