آمده ایم اسلام آباد برای تهیهی یک گزارش شهری. نشستهایم توی یکی از پاتوقهای محلهای و با یکی از اهالی در حال گفتوگو هستیم. روی سکو چند تا پیرمرد نشستهاند و حواسشان به حرفهای خودشان است. کمی آنطرفتر توی زمینِ بازی کوچکی که در و دیوارش در حال فرو ریختن است، تَرَکها و آجرهای در حالِ افتادن به رنگِ آبی سرزندهی روی دیوار دهنکجی میکند.