دستانِ بی انگشت پاداشِ مردمی صبور!
نام معمولان، پلدختر و روستاهای استان های لرستان و خوزستان، برای بسیاری از زمانی شنیده شد که سیل آمد و ویرانی به بار آورد.
سیل آمد و ویرانی به بار آورد. بسیاری نمی دانستند این مناطق کجاست و مردمش تا به امروز چگونه زندگی کرده اند! بسیاری از سلبریتی ها راهی سفر شدند، کمک های مردمی جمع آوری کردند و برای همدردی با آسیب دیدگان به آن مناطق رفتند. روزی نبود که خبری درخصوص ویرانی و رساندن مایحتاج اولیه به مردم آن مناطق منتشر نشود. دردی نبود که آرام شود. برخی از روستاهای درگیر سیل نه تنها کوچه و خیابان، بلکه تمام خانه تا سقف زیر آب رفت.
سیل آمد و خانه و وسیله و انسان ها را با خود بُرد، بسیاری بسیج شدند تا بتوانند شرایط را در کمترین زمان ممکن به حالت عادی برگردانند. اما باید دید شرایط قبل از سیلِ این روستاها و شهرها چه بوده که می خواهیم تلاش کنیم روزگارشان همچون چند ماه قبل شود. بسیاری از اهالی مناطق سیل زده در زمانی که نه سیلی بود و نه بحرانی، حداقل امکانات زندگی را داشتند و با صبوری و متانت زندگی کردند. اما آن موقع نه مسئولی حواسش به پلدختر و معمولان بود و نه سلبریتی نگرانِ حال و روز مردم آن مناطق.
مشکلات آن مناطق بسیار است، اما یک مسئله که بیش از ده سال است روستای ابراهیم آباد در شهرستان پلدختر را درگیر خود کرده، همچنان هیچ اقدامی برای آن انجام نشده است. رودخانه کشکان، رودخانه ای خروشان است که مردم روستای ابراهیم آباد برای تردد به پلدختر مجبور به عبور از آن هستند. روستایی که برخلاف آبادیِ نامش آباد نیست و مردمانش برای رفت و آمد به پلدختر ناچار به استفاده از وسیله ای خطرناک هستند. گَرگَر، وسیله ای که شبیه به ابتدایی ترین نوع تله کابین است و روی یک سیم فلزی سوار می شود و به دو طرف قرقره ای وصل می شود تا بتواند مردم را به آن طرف رودخانه ببرد.
وسیله ای که مردم را به آن طرف رودخانه می برد، اما انگشتانشان را از آن ها می گیرد. انگشتان دستان شان قطع می شود تا بتوانند ادامه حیات داشته باشند. تا بتوانند از روستا به شهر بیایند تا مایحتاج خود را تهیه کنند، مدرسه بروند و... . ده سالی است پلی بر روی این رودخانه نصب نشده و هر بار وعده هایی برای بهره برداری آن در بین اخبار شنیده می شود.
اسم روستای ابراهیم آباد همه را یادِ انگشتان دست می اندازد و همان طور که تا سال ها اگر نام معمولان و پلدختر به زبان بیاید همه به یاد سیل می افتند. چقدر مردم صبوری داریم که با وجود تمامی مشکلات روز را شب می کنند و خم به ابرو نمی آورند. سخن تنها مربوط به روستای ابراهیم آباد نیست، مربوط به مردمانی است که عرَق می ریزند و از مسیر صعب العبور می گذرند، تا زندگی کنند. زندگی می کنند تا به نسل های بعدی یاد دهند، باید برای زندگی تلاش کنند تا رشد کرد. اما در کنار درس زندگی باید حداقل های موجود برای رفاه جمعی فراهم باشد. چرا باید افراد بسیاری برای اینکه از مسیر رودخانه ای بگذرند انگشتان خود را از دست بدهند؟ چرا رفاهِ نسبی برای آرامش ذهنی در بین روستانشینانِ ابراهیم آباد و دیگر روستاییان کشورمان فراهم نیست؟
همواره در بین مسئولان سخن از رونق تولید محصولات روستایی و توجه به نیازهای مردمِ آن منطقه برای حفظ هویت روستا و عدم مهاجرت به شهر است. اما آیا می شود با چنین اوضاعی امید به از بین نرفتن روستا داشت! بارها از بین اخبار منتشر یافته در فضای مجازی به اخباری توجه شده است که از اهمیت پایین تری برخودار است. به قول معروف در بسیاری امور اصل را رها کرده اند و به فرع توجه می کنند، اما باز اتفاق خوشایندی که باید، نمی افتد.
باور کنیم سرمایه های کشور نه نفت است و نه گاز و نه رآکتور آب سنگین. سرمایه کشور مردمی هستند که در بسیاری از شرایط اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، تا پای جان ایستادگی کردند. قدر این مردم را بدانیم. نگذاریم بحران به عادت تبدیل شود، مانند پلی که باید ده سال پیش در روستای ابراهیم آباد ساخته می شد و نشد، مانند شهر بم که هنوز بعد از 16 سال به شکل نخست درنیامده، مانند سرپل ذهاب که هستند مردمی که هنوز در چادر زندگی می کنند.
از وقوع سیل نزدیک به دو ماه می گذرد و همچنان بسیاری افراد در شرایط نامساعدی زندگی می کنند. گویا یک واقعه که به زمان می خورد، آب از آسیاب می افتد و دیگر نیاز نیست برای آبادی آن منطقه تلاش کرد. سیل و آب گرفتگی فراموش می شود، وقتی فکر می کنیم مردم غیور روستای ابراهیم آباد ده سال است در سخت ترین شرایط زندگی می کنند. باید راهی یافت برای آرامش مردمی که سختی را به جان می خرند تا روزگار بگذارنند.
سیل آمد و خانه و وسیله و انسان ها را با خود بُرد، بسیاری بسیج شدند تا بتوانند شرایط را در کمترین زمان ممکن به حالت عادی برگردانند. اما باید دید شرایط قبل از سیلِ این روستاها و شهرها چه بوده که می خواهیم تلاش کنیم روزگارشان همچون چند ماه قبل شود. بسیاری از اهالی مناطق سیل زده در زمانی که نه سیلی بود و نه بحرانی، حداقل امکانات زندگی را داشتند و با صبوری و متانت زندگی کردند. اما آن موقع نه مسئولی حواسش به پلدختر و معمولان بود و نه سلبریتی نگرانِ حال و روز مردم آن مناطق.
مشکلات آن مناطق بسیار است، اما یک مسئله که بیش از ده سال است روستای ابراهیم آباد در شهرستان پلدختر را درگیر خود کرده، همچنان هیچ اقدامی برای آن انجام نشده است. رودخانه کشکان، رودخانه ای خروشان است که مردم روستای ابراهیم آباد برای تردد به پلدختر مجبور به عبور از آن هستند. روستایی که برخلاف آبادیِ نامش آباد نیست و مردمانش برای رفت و آمد به پلدختر ناچار به استفاده از وسیله ای خطرناک هستند. گَرگَر، وسیله ای که شبیه به ابتدایی ترین نوع تله کابین است و روی یک سیم فلزی سوار می شود و به دو طرف قرقره ای وصل می شود تا بتواند مردم را به آن طرف رودخانه ببرد.
وسیله ای که مردم را به آن طرف رودخانه می برد، اما انگشتانشان را از آن ها می گیرد. انگشتان دستان شان قطع می شود تا بتوانند ادامه حیات داشته باشند. تا بتوانند از روستا به شهر بیایند تا مایحتاج خود را تهیه کنند، مدرسه بروند و... . ده سالی است پلی بر روی این رودخانه نصب نشده و هر بار وعده هایی برای بهره برداری آن در بین اخبار شنیده می شود.
اسم روستای ابراهیم آباد همه را یادِ انگشتان دست می اندازد و همان طور که تا سال ها اگر نام معمولان و پلدختر به زبان بیاید همه به یاد سیل می افتند. چقدر مردم صبوری داریم که با وجود تمامی مشکلات روز را شب می کنند و خم به ابرو نمی آورند. سخن تنها مربوط به روستای ابراهیم آباد نیست، مربوط به مردمانی است که عرَق می ریزند و از مسیر صعب العبور می گذرند، تا زندگی کنند. زندگی می کنند تا به نسل های بعدی یاد دهند، باید برای زندگی تلاش کنند تا رشد کرد. اما در کنار درس زندگی باید حداقل های موجود برای رفاه جمعی فراهم باشد. چرا باید افراد بسیاری برای اینکه از مسیر رودخانه ای بگذرند انگشتان خود را از دست بدهند؟ چرا رفاهِ نسبی برای آرامش ذهنی در بین روستانشینانِ ابراهیم آباد و دیگر روستاییان کشورمان فراهم نیست؟
همواره در بین مسئولان سخن از رونق تولید محصولات روستایی و توجه به نیازهای مردمِ آن منطقه برای حفظ هویت روستا و عدم مهاجرت به شهر است. اما آیا می شود با چنین اوضاعی امید به از بین نرفتن روستا داشت! بارها از بین اخبار منتشر یافته در فضای مجازی به اخباری توجه شده است که از اهمیت پایین تری برخودار است. به قول معروف در بسیاری امور اصل را رها کرده اند و به فرع توجه می کنند، اما باز اتفاق خوشایندی که باید، نمی افتد.
باور کنیم سرمایه های کشور نه نفت است و نه گاز و نه رآکتور آب سنگین. سرمایه کشور مردمی هستند که در بسیاری از شرایط اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، تا پای جان ایستادگی کردند. قدر این مردم را بدانیم. نگذاریم بحران به عادت تبدیل شود، مانند پلی که باید ده سال پیش در روستای ابراهیم آباد ساخته می شد و نشد، مانند شهر بم که هنوز بعد از 16 سال به شکل نخست درنیامده، مانند سرپل ذهاب که هستند مردمی که هنوز در چادر زندگی می کنند.
از وقوع سیل نزدیک به دو ماه می گذرد و همچنان بسیاری افراد در شرایط نامساعدی زندگی می کنند. گویا یک واقعه که به زمان می خورد، آب از آسیاب می افتد و دیگر نیاز نیست برای آبادی آن منطقه تلاش کرد. سیل و آب گرفتگی فراموش می شود، وقتی فکر می کنیم مردم غیور روستای ابراهیم آباد ده سال است در سخت ترین شرایط زندگی می کنند. باید راهی یافت برای آرامش مردمی که سختی را به جان می خرند تا روزگار بگذارنند.
لینک کوتاه
اخبار مرتبط
نظرات شما
0 نظر