به مناسبت میلاد خجسته امام علی النقی (ع)
پرندگان، ساکت!
سال 212 هجری است و «صریا»، دهکدهای کوچک در حوالی مدینه، نیمه ذیحجه را نفس میکشد؛ درحالی که کوچهها، دیوارهای کاهگلی، درها و دریچهها از صدای سایش بال ملائکه متراکماند، زمین آبستن معجزه است و «سمانه»، همسر بخشش و جود، نوزادی عزیز را به انتظار نشسته است.
ناگهان اتاق سمانه نورٌ علی نور میشود و صدای سلام خداوند در کائنات میپیچد، آسمانیان به چشم روشنی میآیند و زمینیان بی آنکه بدانند چرا، میهمان شادی و شعف میشوند. نوزاد سمانه دست به دست میچرخد و علی، هادی، امین، نجیب، موتمن و طیب بر سر زبان ها میافتد.
کودک صریا، همچون پدرانش عشق را در زمین میپراکند تا ایمان به بار بنشیند.
کودک صریا، ادامه عطوفت را به چشمهای وحشت آلود خاک تعارف میکند، مهربانی را صله میدهد و دین و دانش را وقف اندیشههای نیازمند میکند.
کودک صریا، از همان ابتدا آفتاب میشود و میتابد.
کودک صریا، نوزاد دامان پاک سمانه، میوه قلب جوادالائمه قد میکشد تا خاک را به افلاک برساند و ستون دهم آسمان به دوش باشد و هرچه ابر و بارانِ برکت را به خشکسالی زمین بیاورد.
آورده اند که ...
پرندگان، ساکت!
قصر متوکل را طوری ساخته بودند که همیشه از نور آفتاب روشن بود و در هر طرف پنجره ای بود که نور از آن به داخل میتابید و درون قصر پر بود از انواع پرندگان خوش آواز. در روزهایی که متوکل دیدار عمومی داشت و اصطلاحاً به آن «یوم السلام» میگفتند، مجلس او پر از جمعیت میشد.
پرندگان نیز همگی به صلا در میآمدند به طوری که افراد نمیفهمیدند چه میگویند. اما هر بار که امام هادی وارد میشدند پرندگان ساکت میماندند و پس از خروج ایشان دوباره آواز میخواندند!
انتهای پیام/