بیسوادی سفید؛ همچنان مسکوت و مغفول در جامعه!
یونسکو یک بار دیگر در تعریف سواد تغییر ایجاد کرده است. در این تعریف جدید، توانایی ایجاد تغییر، ملاک باسوادی قرارگرفته است. یعنی شخصی باسواد تلقی میشود که بتواند با استفاده از خواندهها و آموختههای خود، تغییری در زندگی خود ایجاد کند.
یادداشت- رمزگشانیوز؛ در این مطلب به قلم الهام آمرکاشی میخوانید: «افرادی هستند که دانش دارند، اما دانایی ندارند»؛ این عبارت، سادهشدۀ تعریف بلندبالایی از بیسوادی سفید است که این روزها به کرات در افراد اجتماع حاضر قابل مشاهده است و از نگاه جامعهشناختی نیاز به ورود جدی و آسیبشناسی در این زمینه دارد.
سواد سیاه که در واقع همان سواد خواندن و نوشتن است، از آن جهت سیاه تلقی میشود که سواد با اَسوَد (رنگ سیاه) همخانواده است، معنی آن سیاهی است. بنابراین میتوان گفت کلمه سواد در فرهنگ ما به این اشاره داشته که کسی میتواند کاغذ سیاه کند یا سیاهیهای کاغذ را بخواند.
دربارهٔ ریشهشناسی کلمهٔ سواد در زبان انگلیسی (Literacy) هم زیاد صحبت شده است. یکی از نظریههای پرطرفدار این است که Literate با Letter همخانواده است و باسواد -در فرهنگ انگلیسی- کسی بوده که با حروف سروکار داشته و میتوانسته آنها را بخواند و بنویسد.
در تقابل، سواد سفید یعنی من مدرک دارم اما نمیتوانم از اطلاعات رشته تحصیلیام استفاده کنم و کاربرد آن را در زندگی پیاده کنم. سواد سفید شامل یک سری اطلاعات که یونسکو در تعریف سواد بیان کرده بود مثل سواد عاطفی، مالی، ارتباطی و... است».
همچنین به تازگی یونسکو یک بار دیگر در تعریف سواد تغییر ایجاد کرده است. در این تعریف جدید، توانایی ایجاد تغییر، ملاک باسوادی قرارگرفته است. یعنی شخصی باسواد تلقی میشود که بتواند با استفاده از خواندهها و آموختههای خود، تغییری در زندگی خود ایجاد کند. درواقع این تعریف مکمل تعریف قبلی است زیرا صرفاً دانستن یک موضوع به معنای عمل به آن نیست. درصورتی که مهارتها و دانش آموختهشده باعث ایجاد تغییر معنادار در زندگی شود، آنگاه میتوان گفت این فرد انسانی باسواد است.
به عبارت روشن؛ در بیسوادی سفید -که برخلافِ بیسوادی سیاه که فرد قدرت خواندن و نوشتن ندارد و عموماً از پارهای از حقوق اجتماعی چون موقعیت شغلی مورد انتظار یا خاستگاه ازدواج و... محروم است- شخص، مدعیِ سواد است و حداقل در بین عوام دارای ارج و قرب و منزلت است و در ظاهر توانایی خواندن و نوشتن را دارد و انبوهی از مدارک آموزشی و درجات دانشگاهی را دارد و گواهینامههای حضور درانواع دورهها و همایشها را در کیف خود جابهجا میکند، اما هنوز در سادهترین تعاملها و ارتباطها با دوستان و همکاران و اعضای خانواده خویش، دچار چالشهای جدی است. سواد خواندن و نوشتن دارد اما به عنوان مثال، سواد ارتباطی ندارد و نمیتواند تغییر معنادار در زندگیاش ایجاد کند که در یکی از بدترین شرایط موجود در این امر، فردِ مذکور در دایرۀ تفکراتِ شخصی، دچار توهم دانایی است که جامعهشناسانِ ذیربط به صراحت از آن بهعنوانِ یکی از آفاتِ ریشهدار در جامعه کنونی که محیط اجتماع را دگرگون میکند، یاد میکنند.
در گزارشات مطول در این زمینه، اگرچه به کرات به دلایل و رویکردهای بیسوادی سفید پرداخته شده است که مطمحنظر در این خصوص، تکیه بر این بند است: «امروز نیاز ما سواد خواندن و نوشتن نیست، بلکه نوع دیگری از سواد است. سوادی که به ما آموزش، پرورش، سواد ارتباط، سواد انتقاد، سواد تحلیل، سواد رسانه، سواد استراتژی، سواد مالی، سواد عاطفی و دهها سواد دیگر را بیاموزد. کسانی که از بیسوادی سفید بهرهمندند؛ به طور مستمر در فضای مجازی و حقیقی فعال هستند و مینویسند و سخنرانی میکنند و انبوهی از مدارک تحصیلی و عناوین دانشگاهی را با خود همراه دارند ولی در سادهترین ارتباط با خانواده و دوستان و آشنایان، دچار چالش و ضعفهای جدی هستند. این افراد به شکل فزایندهای مطالب و اخبار مهیج را بدون بررسی و اطمینان از صحت آن، از طریق رسانه و پیامک و پست الکترونیک و سایر تجهیزات و روشهای ارتباطی، به دیگران منتقل و منتشر میکنند، ولی از سادهترین اصول مورد نیاز ارزیابی و تعیین صحت خبر و ارتباط، بیبهرهاند. با شنیدن خبرهای گوناگون اقتصادی و سیاسی، بدون بررسی و توجه به دانش اقتصادی مورد نیاز فعالیتهای اقتصادی، تأثیر میپذیرند و اقدام به تحرک اقتصادی و فعالیتهایی نظیر جابهجایی سرمایه از بانک به بازار طلا و یا از طلا به بازار ارز یا از ارز به ملک و … کرده و پس از مدتی با ناکامی و ناامیدی از دوست و آشنا، درخواست مشاوره و راهنمایی جهت انتخاب زمینه مناسب سرمایهگذاری میکنند».
دراین شکل از بیسوادی، تقریباً میتوان گفت: «همۀ افراد جامعه به نوعی، در دام بیسوادی سفید گرفتار شدهاند و ترجیح میدهند از کنار این شکل جدید از بیسوادی، آرام عبور کنند و تهدیدهای انکارناپذیر آن، مسکوت و مغفول باقی بماند».
کریم مجتهدی که از آن جمله فیلسوفانی است که به واسطۀ کتابها و تسلط ویژهاش روی هگل و کانت، خدمات زیادی به فلسفه در ایران کرده است، توهم دانایی را نشأتگرفته از ضعف توجه به علوم انسانی میداند و به باور او، ما در علوم انسانی عقبتر از کشورهای دیگر هستیم و دلیل این امر را در جدی نگرفتن مسائل فرهنگی، ادبی، علوم انسانی و... در ایران میداند و تأکید میکند که شما میتوانید هر چه دلتان میخواهد در جامعهشناسی و... بگویید، اما باید در طب تخصص داشته باشید چون نمیتوانید بیگدار به آب بزنید. به نظر میرسد عامه مردم خیال میکنند در ادبیات، تخصص معنی ندارد و این اشتباه است. حتی ما شاید امروزه از لحاظ علوم فنی و مهندسی خیلی جایمان عقبتر از کشورهای غربی نباشد جایی که ما عقب افتادیم علوم انسانی است که فکر میکنیم اهمیتی ندارد. این علوم در کشور ما هنوز برای مردم معنای خودش را پیدا نکرده است. از این رو، به باور او، به همین دلیل (علوم انسانی در جامعه ما، جایگاه خود را پیدا نکرده است) دچار توهم دانایی میشویم و در نتیجه راحت¬تر مینویسیم و نقد میکنیم.
سیدمحمود انوشه- دکترای روانشناسی نیز میگوید: توهم دانایی جامعه ایران را تحت تأثیر قرارداده، به صورتی که این روزها همه فکر میکنند عقل کل هستند و انسان جرأت نمیکند با کسی صحبت کند.
و در حالی موارد مذکور، به توالی در جامعه در حال تکثیر است که انتظار جدی از سوی مسئولان فرهنگی در این امر است تا با درنظر گرفتنِ فضای غالب در جامعه و با برنامهریزیهای اصولی فارغ از چارتهای هفتگی و در قالبِ طرحهای جامع به فرهنگسازی در این خصوص بپردازند تا بتوان در مسیری که منتج به پرورش استعدادها و گسترش سواد واقعی در یکایک حوزههای زیستی است، شاهدِ عمومیتِ فهم دانایی در جامعه بود و بتوان به آیندهای فارغ از بیسوادی سفید و خالی از توهم دانایی امیدوار بود.
سواد سیاه که در واقع همان سواد خواندن و نوشتن است، از آن جهت سیاه تلقی میشود که سواد با اَسوَد (رنگ سیاه) همخانواده است، معنی آن سیاهی است. بنابراین میتوان گفت کلمه سواد در فرهنگ ما به این اشاره داشته که کسی میتواند کاغذ سیاه کند یا سیاهیهای کاغذ را بخواند.
دربارهٔ ریشهشناسی کلمهٔ سواد در زبان انگلیسی (Literacy) هم زیاد صحبت شده است. یکی از نظریههای پرطرفدار این است که Literate با Letter همخانواده است و باسواد -در فرهنگ انگلیسی- کسی بوده که با حروف سروکار داشته و میتوانسته آنها را بخواند و بنویسد.
در تقابل، سواد سفید یعنی من مدرک دارم اما نمیتوانم از اطلاعات رشته تحصیلیام استفاده کنم و کاربرد آن را در زندگی پیاده کنم. سواد سفید شامل یک سری اطلاعات که یونسکو در تعریف سواد بیان کرده بود مثل سواد عاطفی، مالی، ارتباطی و... است».
همچنین به تازگی یونسکو یک بار دیگر در تعریف سواد تغییر ایجاد کرده است. در این تعریف جدید، توانایی ایجاد تغییر، ملاک باسوادی قرارگرفته است. یعنی شخصی باسواد تلقی میشود که بتواند با استفاده از خواندهها و آموختههای خود، تغییری در زندگی خود ایجاد کند. درواقع این تعریف مکمل تعریف قبلی است زیرا صرفاً دانستن یک موضوع به معنای عمل به آن نیست. درصورتی که مهارتها و دانش آموختهشده باعث ایجاد تغییر معنادار در زندگی شود، آنگاه میتوان گفت این فرد انسانی باسواد است.
به عبارت روشن؛ در بیسوادی سفید -که برخلافِ بیسوادی سیاه که فرد قدرت خواندن و نوشتن ندارد و عموماً از پارهای از حقوق اجتماعی چون موقعیت شغلی مورد انتظار یا خاستگاه ازدواج و... محروم است- شخص، مدعیِ سواد است و حداقل در بین عوام دارای ارج و قرب و منزلت است و در ظاهر توانایی خواندن و نوشتن را دارد و انبوهی از مدارک آموزشی و درجات دانشگاهی را دارد و گواهینامههای حضور درانواع دورهها و همایشها را در کیف خود جابهجا میکند، اما هنوز در سادهترین تعاملها و ارتباطها با دوستان و همکاران و اعضای خانواده خویش، دچار چالشهای جدی است. سواد خواندن و نوشتن دارد اما به عنوان مثال، سواد ارتباطی ندارد و نمیتواند تغییر معنادار در زندگیاش ایجاد کند که در یکی از بدترین شرایط موجود در این امر، فردِ مذکور در دایرۀ تفکراتِ شخصی، دچار توهم دانایی است که جامعهشناسانِ ذیربط به صراحت از آن بهعنوانِ یکی از آفاتِ ریشهدار در جامعه کنونی که محیط اجتماع را دگرگون میکند، یاد میکنند.
در گزارشات مطول در این زمینه، اگرچه به کرات به دلایل و رویکردهای بیسوادی سفید پرداخته شده است که مطمحنظر در این خصوص، تکیه بر این بند است: «امروز نیاز ما سواد خواندن و نوشتن نیست، بلکه نوع دیگری از سواد است. سوادی که به ما آموزش، پرورش، سواد ارتباط، سواد انتقاد، سواد تحلیل، سواد رسانه، سواد استراتژی، سواد مالی، سواد عاطفی و دهها سواد دیگر را بیاموزد. کسانی که از بیسوادی سفید بهرهمندند؛ به طور مستمر در فضای مجازی و حقیقی فعال هستند و مینویسند و سخنرانی میکنند و انبوهی از مدارک تحصیلی و عناوین دانشگاهی را با خود همراه دارند ولی در سادهترین ارتباط با خانواده و دوستان و آشنایان، دچار چالش و ضعفهای جدی هستند. این افراد به شکل فزایندهای مطالب و اخبار مهیج را بدون بررسی و اطمینان از صحت آن، از طریق رسانه و پیامک و پست الکترونیک و سایر تجهیزات و روشهای ارتباطی، به دیگران منتقل و منتشر میکنند، ولی از سادهترین اصول مورد نیاز ارزیابی و تعیین صحت خبر و ارتباط، بیبهرهاند. با شنیدن خبرهای گوناگون اقتصادی و سیاسی، بدون بررسی و توجه به دانش اقتصادی مورد نیاز فعالیتهای اقتصادی، تأثیر میپذیرند و اقدام به تحرک اقتصادی و فعالیتهایی نظیر جابهجایی سرمایه از بانک به بازار طلا و یا از طلا به بازار ارز یا از ارز به ملک و … کرده و پس از مدتی با ناکامی و ناامیدی از دوست و آشنا، درخواست مشاوره و راهنمایی جهت انتخاب زمینه مناسب سرمایهگذاری میکنند».
دراین شکل از بیسوادی، تقریباً میتوان گفت: «همۀ افراد جامعه به نوعی، در دام بیسوادی سفید گرفتار شدهاند و ترجیح میدهند از کنار این شکل جدید از بیسوادی، آرام عبور کنند و تهدیدهای انکارناپذیر آن، مسکوت و مغفول باقی بماند».
کریم مجتهدی که از آن جمله فیلسوفانی است که به واسطۀ کتابها و تسلط ویژهاش روی هگل و کانت، خدمات زیادی به فلسفه در ایران کرده است، توهم دانایی را نشأتگرفته از ضعف توجه به علوم انسانی میداند و به باور او، ما در علوم انسانی عقبتر از کشورهای دیگر هستیم و دلیل این امر را در جدی نگرفتن مسائل فرهنگی، ادبی، علوم انسانی و... در ایران میداند و تأکید میکند که شما میتوانید هر چه دلتان میخواهد در جامعهشناسی و... بگویید، اما باید در طب تخصص داشته باشید چون نمیتوانید بیگدار به آب بزنید. به نظر میرسد عامه مردم خیال میکنند در ادبیات، تخصص معنی ندارد و این اشتباه است. حتی ما شاید امروزه از لحاظ علوم فنی و مهندسی خیلی جایمان عقبتر از کشورهای غربی نباشد جایی که ما عقب افتادیم علوم انسانی است که فکر میکنیم اهمیتی ندارد. این علوم در کشور ما هنوز برای مردم معنای خودش را پیدا نکرده است. از این رو، به باور او، به همین دلیل (علوم انسانی در جامعه ما، جایگاه خود را پیدا نکرده است) دچار توهم دانایی میشویم و در نتیجه راحت¬تر مینویسیم و نقد میکنیم.
سیدمحمود انوشه- دکترای روانشناسی نیز میگوید: توهم دانایی جامعه ایران را تحت تأثیر قرارداده، به صورتی که این روزها همه فکر میکنند عقل کل هستند و انسان جرأت نمیکند با کسی صحبت کند.
و در حالی موارد مذکور، به توالی در جامعه در حال تکثیر است که انتظار جدی از سوی مسئولان فرهنگی در این امر است تا با درنظر گرفتنِ فضای غالب در جامعه و با برنامهریزیهای اصولی فارغ از چارتهای هفتگی و در قالبِ طرحهای جامع به فرهنگسازی در این خصوص بپردازند تا بتوان در مسیری که منتج به پرورش استعدادها و گسترش سواد واقعی در یکایک حوزههای زیستی است، شاهدِ عمومیتِ فهم دانایی در جامعه بود و بتوان به آیندهای فارغ از بیسوادی سفید و خالی از توهم دانایی امیدوار بود.
Elhamamerkashi@ymail.com
لینک کوتاه
اخبار مرتبط
نظرات شما
0 نظر