هر چه باداباد
کتاب هر چه باداباد نوشتهٔ استیو تولتز و ترجمهٔ پیمان خاکسار است. نشر چشمه این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان معاصر استرالیایی در ۸ فصل نوشته شده است.
کتاب و ادبیات- رمزگشانیوز؛ کتاب هر چه باداباد اثر نویسندهای است که نوشتههایش را بر ترسها و فقدانها بنا کرده است؛ استیو تولتز. او در روزهایی که همهٔ ساکنان زمین، آرامآرام درحال گذار از پاندومی دستوپیایی کرونا هستند، تریلوژی (سهگانه) خود را با رمان «هرچه باداباد» تکمیل کرده است. استیو تولتز نویسندهٔ یکی از بحثبرانگیزترین رمانهای هزارهٔ سوم، ۱۴ سال پس از «جزء از کل»، اینبار بودن و نبودن را به کناری نهاده و جهانش را بر سیروسلوک حضور در میان فاصلهٔ آغاز و انجام استوار کرده است. اگر زیستن اجباری است که بر ما مستولی است و نابودشدن هم حتمیّتی بیبازگشت است، جهانی ورای این ۲ چگونه خواهد بود؟ آنگاه که هراس و هول از بودن و نبودن، به هول و هراس از زندگی و مرگ مدام مبدل شود، این جهان چگونه خواهد بود و انسان گیرافتاده و زنجیرشده در آن، چه خواهد کرد؟ آدمی که همهٔ زیستنش در ازدستشدهها و بهدستنیامدنیها خلاصه شده و درعینحال اینهمه افسوسی تمامنشدنی است که نمیشود بر آن فائق آمد، مسئلهٔ رمان حاضر است و البته انبوهی پرسش اساسی که در گیرودار چنین مسئلهای در برابر ما قرار خواهد گرفت و در این رمان عجیب باید بهدنبال پاسخهایشان بود.
خواندن کتاب هر چه باداباد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر استرالیا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره استیو تولتز
استیو تولتز متولد سیدنی است. او در دبیرستان کیلارا و دانشگاه نیوکاسل تحصیل کرد. پیش از آنکه نویسندگی را شروع کند، در مونترال، ونکووف نیویورک، بارسلونا و پاریس زندگی میکرد و کارهای مختلفی مثل فیلمبرداری، فیلمنامهنویسی، تدریس زبان انگلیسی، بازاریابی، نگهبانی و کارآگاه خصوصیبودن را تجربه کرد. تولتز نخستین رمانش «جزء از کل» را در سال ۲۰۰۸ منتشر کرد که با استقبال بسیاری روبهرو شد و همان سال نامزد جایزهٔ بوکر هم شد. او علاوه بر اینکه در لیست نهایی دریافت جایزهٔ بوکر بود، در لیست جایزهٔ کتاباولیهای گاردین نیز قرار گرفته بود. «جزء از کل» بهعنوان یکی از بزرگترین رمانهای تاریخ استرالیا مطرح است. «ریگ روان» رمان بعدی استیو تولتز است و رمان «هر چه باداباد» نیز اثر اوست.
بخشی از کتاب هر چه باداباد
«سرپرست، که کنار کوهی از چترهای نصفهکاره ایستاده بود، گفت «خبرهایی براتون دارم. وقت رفتنه، رفقا. همهٔ شما اعزام میشین به بخش ساختوساز.»
گفتم «من هیچ سررشتهای از ساختوساز ندارم.»
«تو قوی و سرحالی.»
«اینجا همه قوی و سرحالند.»
«درسته، ولی همهٔ افرادی که تو بخش مونتاژ کار میکنند مأمور شدهاند که برن به بخش تدارک اسکان موقت. بجنبید. بیرون یه اتوبوس منتظرتونه.»
«تو با ما نمیآی؟»
«اونجا زیرنظر مبح اداره میشه. از این به بعد برای اونها کار میکنید.» قیافهٔ هاجوواج ما را که دید گفت «مدیریت بلایا و حوادث غیرمترقبه.»
دوست داشتم بیشتر بدانم ولی لحنش طوری بود که به مخاطب القا میکرد خود کار کردنْ یک جور فرقهٔ سرّی است که نباید دربارهاش پرسوجو کنی.
چهلنفری چپیدیم توی یک اتوبوس قدیمی. از کنار زمینهای کشاورزی عبور کردیم و افتادیم توی جادهٔ تاریکی در محاصرهٔ تپههای پُردرخت و بعد رسیدیم به مسیر دربوداغانی که گوشهوکنارش یا گِلبهمن خشکشده بود یا دیوارهای آجری روبهفروپاشی، باقیماندههای تمدنی پیشین. مدتی در جادهای خاکی حرکت کردیم تا اینکه از دشتی سر درآوردیم که وسطش مردانی با لباس سبز مشغول نصب کابل برق بودند.
وقتی از اتوبوس پیاده شدیم سرپرست جدید، گریفین، به ما خوشامد گفت. موی حنایی داشت و، همانطور که با دستان بسیار بزرگش سیگار میپیچید، به دوردست خیره شده بود و این حس را به آدم میداد که همیشه مستعد نوسانِ خُلقی شدید است».
خواندن کتاب هر چه باداباد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر استرالیا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره استیو تولتز
استیو تولتز متولد سیدنی است. او در دبیرستان کیلارا و دانشگاه نیوکاسل تحصیل کرد. پیش از آنکه نویسندگی را شروع کند، در مونترال، ونکووف نیویورک، بارسلونا و پاریس زندگی میکرد و کارهای مختلفی مثل فیلمبرداری، فیلمنامهنویسی، تدریس زبان انگلیسی، بازاریابی، نگهبانی و کارآگاه خصوصیبودن را تجربه کرد. تولتز نخستین رمانش «جزء از کل» را در سال ۲۰۰۸ منتشر کرد که با استقبال بسیاری روبهرو شد و همان سال نامزد جایزهٔ بوکر هم شد. او علاوه بر اینکه در لیست نهایی دریافت جایزهٔ بوکر بود، در لیست جایزهٔ کتاباولیهای گاردین نیز قرار گرفته بود. «جزء از کل» بهعنوان یکی از بزرگترین رمانهای تاریخ استرالیا مطرح است. «ریگ روان» رمان بعدی استیو تولتز است و رمان «هر چه باداباد» نیز اثر اوست.
بخشی از کتاب هر چه باداباد
«سرپرست، که کنار کوهی از چترهای نصفهکاره ایستاده بود، گفت «خبرهایی براتون دارم. وقت رفتنه، رفقا. همهٔ شما اعزام میشین به بخش ساختوساز.»
گفتم «من هیچ سررشتهای از ساختوساز ندارم.»
«تو قوی و سرحالی.»
«اینجا همه قوی و سرحالند.»
«درسته، ولی همهٔ افرادی که تو بخش مونتاژ کار میکنند مأمور شدهاند که برن به بخش تدارک اسکان موقت. بجنبید. بیرون یه اتوبوس منتظرتونه.»
«تو با ما نمیآی؟»
«اونجا زیرنظر مبح اداره میشه. از این به بعد برای اونها کار میکنید.» قیافهٔ هاجوواج ما را که دید گفت «مدیریت بلایا و حوادث غیرمترقبه.»
دوست داشتم بیشتر بدانم ولی لحنش طوری بود که به مخاطب القا میکرد خود کار کردنْ یک جور فرقهٔ سرّی است که نباید دربارهاش پرسوجو کنی.
چهلنفری چپیدیم توی یک اتوبوس قدیمی. از کنار زمینهای کشاورزی عبور کردیم و افتادیم توی جادهٔ تاریکی در محاصرهٔ تپههای پُردرخت و بعد رسیدیم به مسیر دربوداغانی که گوشهوکنارش یا گِلبهمن خشکشده بود یا دیوارهای آجری روبهفروپاشی، باقیماندههای تمدنی پیشین. مدتی در جادهای خاکی حرکت کردیم تا اینکه از دشتی سر درآوردیم که وسطش مردانی با لباس سبز مشغول نصب کابل برق بودند.
وقتی از اتوبوس پیاده شدیم سرپرست جدید، گریفین، به ما خوشامد گفت. موی حنایی داشت و، همانطور که با دستان بسیار بزرگش سیگار میپیچید، به دوردست خیره شده بود و این حس را به آدم میداد که همیشه مستعد نوسانِ خُلقی شدید است».
لینک کوتاه
اخبار مرتبط
نظرات شما
0 نظر