به گزارش رمزگشانیوز درحالی از روزهای ابتداییِ سال جاری با خبر مرگِ آزاده نامداری -با جزئیات و کلیاتِ متفاوت و با بارگذاریهای متعدد در خصوص مرگ این مجری سابق- شوک چندلحظهای، چندروزه یا چندهفتگی برای بسیاری از افراد جامعه به وجود آمد که از هفتۀ گذشته تا کنون، با اخبار منتشرشده درخصوصِ مرگ وحشتناک بابک خرمدین- کارگردان کشور، بهت و شوکی بیش از یک خبرمرگ، افراد جامعه را در خود احاطه کرده و به طور غیرمنتظرهای تابآوری یکایک ملت -در بازه زمانی فعلی و با تأثیراتِ مشخص کروناویروس بر روحیات و خلق و خوی افراد اجتماع- در روند معکوس درحال خودنمایی است!
از نگاه جامعهشناختی و تحلیلهای روانشناسانه در این زمینه؛ یک خبر، تا هراندازه هم که تلخ و فاجعهبار باشد برای گروه و قشری از افراد جامعه میتواند قابل تحمل و درک باشد، اما در خصوص خبر مرگ بابک خرمدین، قریب به اکثریت کارشناسانِ امر در این مجرا معتقدند: این فاجعۀ هولناک حداقل در چنددهۀ گذشته تا کنون به این شکل در جامعه رخ نداده است و شمار کثیری از تحلیلگران در این زمینه هنوز به پاسخ درستی درخصوص روان و روحیۀ فرد قاتل نرسیدهاند.
محمد بلوری- روزنامهنگار پیشکسوتی که او را به عنوان پدر حادثهنویسیِ مطبوعات ایران میشناسند، میگوید: داستان جنایی خرمدینها یکی از عجیبترین پروندههایی است که در دورۀ ۶۰سال روزنامهنگاری دیده است و اگر میخواست برای این پرونده تیتر بزند، «جنایت وحشتناک بر اساس اوهام» را انتخاب میکرد.
بلوری در حالی معتقد است که همیشه باید تمام حقایق را نوشت که به گفتۀ وی، «اما واقعاً لازم نیست که به جزئیات ناراحتکننده نیز پرداخته شود و رسانهها باید در بیان برخی جزئیات پرونده با دقتنظر بیشتری عمل کنند. در واقع اخبار قتلهای اینچنینی باید حتماً بر اساس نظرات روانشناسان منتشر شود تا منجر به افزایش بیهوده اضطراب عمومی نشود؛ مخصوصاً در زمانهای که مردم، خودشان به سبب مشکلات اقتصادی و شیوع ویروس کرونا، گرفتار مشکلات زیادی هستند».
این مهم در حالی به عنوان اولین مؤلفه درخصوص اخبار اینچنینی قابل اشاره است که در بازه زمانی فعلی و تعدد رسانههای مجازی، گسترۀ بروزرسانی اخبار به صورتی است که در کمترین فاصله زمانی انتشار مییابد و حتی اگر رسانههای رسمی هم از به اشتراکگذاشتنِ چنین مفاهیمی خودداری کنند، از راههای دیگر در شبکههای اجتماعی با سرعت حداکثری انتقال پیدا میکند و در این مسیر، عدم بارگذاری اخبار، گزینهای است که نمیتواند به طور کامل به کنترل اضطراب حداکثریِ افراد کمک کند و گزینۀ افزایش آموزههای روانشناختی و ترویج آن از طریق تریبونهای دیداری-شنیداریِ رسمی کشور به عنوان اولین اقدام در این مسیر میتواند تا حد بسزایی در کاهش اضطرابِ فراگیر جامعه مؤثر باشد.
رسول محسنزاده- جامعهشناس؛ در این خصوص طرح قابل تعمقی را برانداز میکند. به گفتۀ محسنزاده؛ این خبر، اضطرابی در دل همه مردم ایجاد کرده و ما از طریق پرداختن به آن خود را تسکین میدهیم. وی ضمن اشاره به محتوای طنزی که درخصوص این قتل در فضای مجازی تولید و منتشر میشود، میگوید: طنزهایی مانند اینکه کولر را روشن نکنید و کنترل را از پدرتان نگیرید و... پیرو همین موضوع است. من سعی میکنم در قالب طنز به این مسأله بپردازم تا اضطراب خودم را کم کنم؛ یعنی توجه به قضیه نوعی نوشتاری کردن اضطراب و یک نوع همانندسازی فرافکنانه است.
این جامعهشناس همچنین معتقد است: «ما مفهومی داریم تحت عنوان جسمانیکردن اضطراب؛ مثلاً فردی که اضطراب دارد، گاهی دست و پایش میلرزد یا ناخنهایش را میجود و اضطراب خود را از طریق جسمانیکردن بروز میدهد. پرداختن به این موضوع در فضای مجازی، نوشتاری کردن آن، صحبت کردن درمورد این موضوع و کامنت گذاشتن و... نشاندهندۀ این است که افراد از طریق پرداختن به این مطلب در حال جسمانیکردن اضطراب و کاهش اضطراب خود هستند، همچنین ممکن است افراد در ناخودآگاه خود ترسیده باشند که نکند این اتفاق برای ما نیز بیفتد».
این موضوع در حالی تا حد گستردهای میتواند با حجم وسیعی از تفکرات در زمان کنونی، مطابقت داشته باشد که جای خالیِ صحبتهای دقیق و کارشناسیشده در این خصوص در رسانههای دیداری-شنیداری، بیش از پیش قابل مشاهده است و اختصاصِ ترویج آموزههای روانشناسی- تحلیلی برای تمام سنین میتواند تا حد زیادی حتی به کاهش و کنترل اینگونه فجایع کمک کند.
در این میان و جدا از رویکرد مرگِ بابک خرمدین -و ضرورتِ بررسیِ ابعاد مشخص در این فاجعه که تام و تمامِ افراد اجتماع کنونی در انتظارِ صدور و اعلام حکم نهایی هستند- موضوع «کاهشِ تابآوریِ افراد» و «افزایش خشونت» در جامعه به عنوان دو مقولۀ قابل اشاره در معضلاتِ کنونی، حائز اهمیت است تا مورد تحلیل و رصد کارشناسی قرار بگیرد که هشدار درخصوصِ سیرِ صعودی خشونت در حالِ بارگذاریهای مکرر است.
در این زمینه
مسعود امینی تیرانی- کارگردان فیلم سینمایی «سه روز و سه قتل»، در یادداشتی به مسألۀ خشونت و پیامد آن که میتواند قتل باشد، پرداخته است؛ در این یادداشت میخوانیم: «همه ما به سادگی میتوانیم قاتل باشیم. این تجربه و مضمونی بود که تلاش کردم در فیلم «سه روز و سه قتل» نمایش دهم. مرز میان خواستن و نخواستن خشونت چنان در میان ما کمرنگ و ناپیدا شده است که گاهی نمیدانیم همه آنچه در لحظه لحظه این روز و شبها انجام میدهیم نمونهای از خشونت عریان است. نمونهای که به سادگی و در یک لحظه میتواند به قتل منجر شود. حالا همه به قتل بابک خرمدین واکنش نشان میدهیم ولی به لحظههایی قبل از آن که خشونت ذره ذره در همه وجودمان ریشه دوانده هیچ عکسالعملی نشان ندادهایم. همه ما به خشونت عادت کردهایم و انگار در دورانی که مسئولان نمیخواهند تا به هشدارهای جدی که سالهاست با صدای بلند میگویند که جامعه از خشونت اشباع شده، گوش دهند و ما مردم هم هر روز بر شکلهای عریانتری از خشونت حریصتر میشویم، چارهای نداریم که تنها تماشاگر هر روزه قتلهایی فجیعتر باشیم. ما همه قاتلیم!».
همچنین
شهرام مکری- کارگردان سینما که فیلم «ماهی و گربه» را بر اساس یک ماجرای واقعی از رستورانی که غذای خود را از گوشت انسان میپخت، ساخته است؛ میگوید: «چند سال قبل وقتی از پلههای سالن برج میلاد در جشنواره فجر پایین میآمده، جوانی جلوی کیانوش عیاری را گرفته و با صدای بلند پرسیده که «خانه پدری» در کجا اتفاق میافتد؟ در ایران؟! و حالا وقتی فاجعه «بابک خرمدین» را میشنویم، باید بدانیم آنچه را به کُنج انداختیم؛ همین قدر نزدیک است».
با تمام موارد مشخص در اجتماع حاضر و با توجه به افزایش خشونت در جامعه و ازدیاد اخبار مرگ که به طور مشخص، تأثیر مستقیم بر روحیات و روان یکایک افراد جامعه دارد، اجرای برنامههای مشخص در قالب آموزشهای روانی و کاهش بارِ خشونتی از جامعه، از ابتداییترین مسائلی است که نیاز به ورودِ کارشناسی از سوی مسئولانذیربط و تعبیه در رسانههای رسمیِ کشور دارد و باید منتظر بود و دید آیا در این مسیر، با قراردادنِ برنامههای جانبیِ مشخص، میتوان شاهدِ افزایش تابآوری و کاهش اضطراب عمومی در جامعه بود یا خیر!