کتاب هنر به منزله تجربه، حاصل درسگفتارهای فلسفه هنر است از جان دیویی، فیلسوف پراگماتیست آمریکایی که در دهه 30 میلادی در دانشگاه هاروارد تدریس کرده است. این اثر را میتوان مجلد کاملی دانست که نگاه دیویی در خصوص هنر و نگاه عملگرایانه وی به زیبایی را نشان میدهد.
کتاب و ادبیات- رمزگشانیوز؛ جان دیویی (John Dewey)، چهره نامآشنای فلسفه در سده بیستم بود. در شناخت دیویی، چون دیگر فیلسوفان و متفکران، بهتر است نخست به بستر و زمینه رشد او نگاهی افکنده و سررشته اندیشهاش را در آنجا بجوییم. او که فیلسوفی آمریکایی بود، در میانه سده نوزدهم زاده شد و دوران ورود جدیاش به فلسفه مقارن با آغاز سده بیستم، نقطه عطف اوج گرفتن فلسفه آنگلوساکسون شد؛ فلسفهای معطوف به نگرش فیلسوفان انگلیسیزبان که در تلاش برای پایان دادن به دو قرن اقتدار فلسفهی آلمانی بودند. در این زمینه زیرشاخهها و مکاتب فلسفی چندی پدید آمدند، از جمله «پراگماتیسم/عملگرایی» که جان دیویی را از جمله بانیان و نظریهپردازان اولیه این حوزه بهشمار میآورند. حوزهای که تفکر پیرامون «کنش» را جایگزینی ضروری میداند برای تفکر حول خود «تفکر». گرچه کتاب هنر به منزله تجربه (Art as Experience) تنها اثر جان دیویی در زمینه فلسفه هنر نبود، اما میتوان آن را یکی از جدیترین و کاملترین آنان در این حوزه قلمداد کرد. در ادامه با مضمون فکری دیویی و کتابی که از او پیش رو داریم بیشتر آشنا خواهیم شد.
هنر و زیبایی از نگاه جان دیویی
جان دیویی در آغاز پیوندش با فلسفه، با اندیشهی هگل و هگلیان دمخور شده بود اما رفتهرفته علاقهمند شدنش به روانشناسی تجربی (که فراموش نکنیم جو و نگاه غالب زمانهاش نیز چنین ایجاب میکرد)، او را از نگرش آلمانیِ سوژهمحور دور کرد. این چرخش و دگرگونی فکری سبب گشت دیویی از آن پس سوژه انسانی را نه همچون اندیشندهای ثابت و البته مرکزی در جهان، که چون بخشی از تنه و پیکرهی جهان ببیند؛ جهانی که این بار در نگاهش ایستای مطلق نیست بلکه پویایی و تغییر، ویژگی اصلی آن بهشمار میرود. گرچه قابل انکار نیست که انگاشتن انسان بهمثابهی بخشی از جهان را هم میتوان وامدار نگرش ارگانیستیِ هگل و نیز شلینگ دانست. باور به پویایی جهان نیز در جایجای نگاه هگل دیده میشود.
بدین ترتیب میتوان مشاهده کرد پراگماتیسم دیویی همچنان بهرهی بسیاری از هگل برده است. در خصوص دیدگاه دیویی به هنر، میتوان گفت که او خلاف پیشینیان خویش در تلاش بود از اهمیت دوگانه حضور «سوژه» و «ابژه» در ادراک و دریافت یک اثر هنری بکاهد و بر نقش «تجربه» در مواجهه با اثر بیفزاید. او به نوعی بر آن بود تا درک هنری را وارد جریانی عملگرایانه و تجربهمحور کند. او «کشش» را سرآغاز و عامل این تجربه میداند که در «نیاز» سرچشمه دارد. به بیانی، چگونگی یک تجربه زیباییشناختی را دقیقا نمیتوان به کیفیت زیباییِ اثر ارجاع داد؛ خود امر تجربه که کنشی است فارغ از زیباییِ اثر، امری ضروریتر مینماید. کتاب هنر به منزله تجربه را میتوان از جمله آثار کامل و جامع در حوزه فلسفه هنر در سده بیستم دانست.
کتاب هنر به منزله تجربه اثری است به قلم جان دیویی که آراء و نظریات او را در حوزه فلسفه هنر و زیباییشناسی بیان داشته است. این کتاب توسط مسعود علیا به زبان فارسی برگردانده شده و انتشارات ققنوس آن را به چاپ رسانده است.
کتاب هنر به منزله تجربه برای شما مناسب است اگر
• به فلسفه هنر و زیباییشناسی علاقه دارید.
• از مخاطبان و دوستداران پراگماتیسم و فلسفه آمریکایی هستید.
در بخشی از کتاب میخوانیم
هنرى وجود ندارد که در آن فقط یک سنت باشد. منتقدى که از سنتهاى گوناگون آگاهى عمیق ندارد لزوما محدود مىشود و نقدهایش تا حد تحریف، یکطرفه خواهد بود. آن موارد نقد نقاشى پساامپرسیونیستى که پیشتر ذکر شد از آنِ اشخاصى بود که تصور مىکردند چون منحصرا با یک سنت آشنا هستند کارشناسند. در هنرهاى تجسمى، علاوه بر سنتهاى فلورانسى و ونیزى، سنت هنر سیاهان، سنت هنر ایرانى، مصرى، چینى و ژاپنى هم وجود دارد و اینها فقط چند نمونه برجستهاند. به دلیل درک نکردن تنوع سنتهاست که نوسانهاى ناپایدار مُد مشخصه طرز برخورد دورههاى گوناگون با آثار هنرى است نظیر مبالغه در مورد رافائل و مکتب رمى به بهاى کمارج شمردن تینتورتّو و ال گرکو که زمانى باب روز بودند. بخش زیادى از مناقشه دائم و بىحاصل منتقدانى که منحصرا به «کلاسیسیسم» و «رمانتیسیسم» چسبیدهاند، سرچشمهاى از همین دست دارد. در پهنه هنر، عمارتهاى بسیارى هست؛ هنرمندان آنها را ساختهاند.
منتقد با شناخت شرایط گوناگون از تنوع عظیم موادى که در هنر قابل استفادهاند (چون استفاده شدهاند) آگاه مىشود. او از شر این داورى شتابزده رهایى پیدا مىکند که این یا آن اثر به لحاظ زیبایىشناختى نادرست است چون مادهاى دارد که وى با آن مأنوس نیست، و هنگامى که به اثرى برخورد مىکند که مادهاش پیشینه قابل کشفى ندارد مراقب است که بدون فکر حکم به محکومیت آن ندهد. از آنجا که فرم همواره با ماده یکپارچه است، این منتقد، اگر تجربه خودش حقیقتا زیبایىشناختى باشد، همچنین فراوانى فرمهاى خاصى را که وجود دارند درک مىکند و ارج مىشناسد و از بلاى یکى شمردن فرم با تکنیکى که رجحان یافته است مصون مىماند. خلاصه، نهتنها معلومات کلى او گسترش پیدا مىکند، بلکه تا حد اشباع، با مطلبى اساسى نیز آشنا مىشود: شرایطى که تحت آنها موضوع حالات گوناگون تجربه به سوى اوج و کمال خویش حرکت مىکند. و این حرکت، محتواى در دسترس عموم و عینىِ همه آثار هنرى را تشکیل مىدهد.