اجازه بدهید که عطر خوش نعناع، لیمو ترش تازه و خوراک در حال طبخ در فضای اتاق بپیچد، ذهنتان آرام گیرد و سپس مطالعه کتاب اندیشیدن و آشپزی را آغاز کنید. گروه نویسندگان مؤسسه مدرسه زندگی در این جستار فلسفی - روانشناختی، فلسفه غذا و پیوند آن با سلامت روان را بازمینمایاند. این کتاب نشان میدهد که خوردن غذا تنها یک عمل روزمره نیست، بلکه میتواند دریچهای به سوی اندیشه، آرامش و معنا در زندگی باشد.
کتاب و ادبیات- رمزگشانیوز؛ دستورهای غذایی که در کتاب اندیشیدن و آشپزی (Thinking and Eating: Recipes to Nourish and Inspire) ارائه شده، تنها برای سیر کردن شکم نیستند؛ هر کدام حامل معنایی نمادیناند و به یک حالت روحی انسان اشاره دارند. آلن دوباتن (Alain de Botton) و گروه نویسندگان مؤسسه مدرسه زندگی (The School of Life)، در این کتاب روانشناسی و فلسفی، نشان میدهند که چگونه خوراکیها میتوانند بازتابی از احساسات و اندیشههای ما باشند.
برای مثال انجیر نماد پختگی است. آووکادو نماد اطمینان خاطر است و روغن زیتون نماد سیاستمداری! حالا وقتی غذایی با این مواد اولیه میپزیم و میخوریم، در واقع در حال تجربه فلسفهای هستیم که خوردن را به آیینی برای اندیشیدن و زیستن آگاهانه بدل میکند.
این نگاه نمادین به غذا، تجربه خوردن را از یک عمل سادهی روزمره به یک آیین ذهنی و روانی ارتقا میدهد. هر لقمه، یادآور یک مفهوم یا حالت درونی میشود؛ گویی با خوردن، نه تنها بدن، بلکه ذهن و روح خود را تغذیه میکنیم. گروه نویسندگان کتاب اندیشیدن و آشپزی، بر این باورند که غذا میتواند حامل پیامهای فلسفی باشد. به این ترتیب هر وعده غذایی فرصتی است برای بازاندیشی در حالات روانی و عاطفی خود.
اندیشیدن و آشپزی؛ دستور غذاهایی برای جسم و جان
کتاب روانشناسی اندیشیدن و آشپزی نشان میدهد که غذا تنها خوراکی برای بدن نیست، بلکه آیینی برای اندیشیدن و زیستن آگاهانه است. گروه نویسندگان مؤسسهی مدرسهی زندگی با نگاهی روانشناسانه و فلسفی، ما را به تجربهای تازه دعوت میکنند: انتخاب مواد اولیه و شیوه پخت بهعنوان راهی برای مراقبت از ذهن و روان. به این شکل، هر وعده ساده میتواند فرصتی باشد برای آرامش درونی، بازاندیشی در روابط انسانی و یافتن معنا در چالشهای روزمره.
به باور نویسندگان، هر وعدهی غذایی میتواند فرصتی برای تأمل باشد؛ فرصتی برای بازشناسی احساسات، تقویت آرامش درونی و یافتن معنا در سادهترین لحظات زندگی روزمره. کتاب اندیشیدن و آشپزی، در حقیقت راهی است برای تبدیل آشپزی به آیینی فلسفی و روانشناسانه، جایی که عطرها و مزهها پلی میان جسم و روح میسازند. این کتاب را میتوانید با ترجمه روان نادیا فغانی مطالعه کنید که توسط نشر هنوز چاپ و منتشر شده است.
نکوداشتهای کتاب اندیشیدن و آشپزی
• در روزگاری که شبکههای اجتماعی پر از تصاویر پرزرق و برق غذاها شده و هر هفته رژیم غذایی تازهای بر سر زبانها میافتد، اعتماد به مدرسهی زندگی یعنی پذیرفتن دعوتی متفاوت؛ دعوتی برای بازاندیشی در چیستی و چگونگی غذا خوردن و کشف معنای عمیقتر غذا در زندگی روزمره. (مجله Elle Decoration)
• این یک کتاب آشپزی منحصربهفرد است؛ پیوندی الهامبخش میان روانشناسی و آشپزی؛ و البته راهنمایی برای انتخاب غذاهایی که ما را آرامتر، مهربانتر نسبت به دیگران و آمادهتر برای رویایی با چالشهای روزمره میسازد. (مجله - Mail +)
• کتابی بسیار جذاب، خوراکی پر و پیمان برای اندیشه. (کتی گانست، آشپز)
کتاب اندیشیدن و آشپزی برای شما مناسب است اگر
• هم به آشپزی علاقهمندید و هم روانشناسی؛ خواندن جستاری که این دو موضوع جذاب را به هم پیوند زده، میتواند بسیار جذاب باشد.
• بهعنوان یک آشپز حرفهای، کتابهای مفید در زمینه فلسفه غذا و روانشناسی غذا را جستجو میکنید.
• بهعنوان یک پژوهشگر، یک کتاب آشپزی را جستجو میکنید که در آن به ارتباط میان آشپزی و تفکر فلسفی پرداخته شده باشد.
در بخشی از کتاب میخوانیم
گردو شباهت خارقالعادهای به مغز انسان دارد. علاوه بر این شباهت، گردو به ما یادآوری میکند که شناختن ذهنمان چهقدر مهم و در عین حال چه مسیر پرچالشی است.
سقراط، نخستین و بزرگترین فیلسوف غرب، معتقد است هدف فلسفه را میتوان در یک جملۀ ساده خلاصه کرد: شناختن خود. مسئلۀ شناخت خود جایگاهی مهم در اندیشههای سقراط دارد، چراکه از نظر او مشکل بزرگی که آدمی با آن مواجه است این است که خودش را درست نمیشناسد، اما به غلط فکر میکند به این شناخت دست یافته است. حیطۀ آگاهی ما معمولاً قادر است فقط بخش کوچکی از آنچه را در درونمان میگذرد برایمان روشن کند و ما به ندرت حواسمان به نیروهایی است که ما را تحت کنترل دارند؛ نیروهایی از قبیل حسادت، خشمهای انکارشده، آسیبهای سرکوبشده و کولهباری از تجربیات دوران کودکیمان که دیدگاه ما را نسبت به دنیا شکل میدهند ولی ما ممکن است حتی از حضورشان آگاه نباشیم. آنچه اوضاع را پیچیدهتر میکند این است که ذهن آدمی هنگامیکه از بیرون به آن نگاه میکنیم ممکن است بسیار ساده به نظر برسد. فشردگی و پیچیدگی دیوانهکنندۀ ذهن آدمی نمود خارجی آشکاری ندارد.
گردو شبیه ذهن ماست: شکننده، حساس، و پوشیده در پوششی سخت که راه یافتن به درون آن فقط با اِعمال نیروی زیاد، اما همراه با ظرافت ممکن است. همانگونه که برای باز کردن پوستۀ گردو باید ظرافت به خرج داد، برای پی بردن به اعماق ذهن آدمی نیز باید هنرمندانه عمل کرد. بمباران بیرحمانۀ ذهن، با پرسشهای گنگی از قبیل «معنای زندگی من چیست؟»، «من که هستم؟»، «چه شغلی برایم مناسب است؟» یا «چگونه آدمی را باید برای رابطه انتخاب کنم؟»، باعث فلج شدن و ناتوانی آن میشود.