printlogo


تو خود کوهی
تو خود کوهی
کد خبر: 19069
کتاب تو خود کوهی؛ از خودتخریبی تا تسلط بر خود نوشتهٔ برایانا ویست و ترجمهٔ امیر متقی است و انتشارات میلکان آن را منتشر کرده است.
کتاب و ادبیات- رمزگشانیوز؛ سازوکار زندگی هم مانند طبیعت اغلب به نفع ماست، حتی در مواقعی که به نظر می‌رسد هرآنچه که مقابل ماست مشقت، ملال و تغییر است.
همان‌طور که آتش‌سوزی جنگل‌ها، با بازکردن دانه‌های تازه‌ای که برای جوانه‌زدن و رشد درختان جدید به گرما نیاز دارند، به زیست‌بوم کمک می‌کند، ذهن ما هم درگیر دوره‌های فروپاشی مثبت یا تصفیه می‌شود تا ما خودپنداره‌مان را تازه کنیم. 
همان‌طور که کوه زمانی تشکیل می‌شود که دو بخش از زمین به هم برمی‌خورند، کوه شما هم از هم‌زیستیِ نیازهای متضادتان برمی‌خیزد. کوهِ شما به آشتی‌دادن دو بخش از شما نیاز دارد: خودآگاه و ناخودآگاه، به‌ترتیب بخشی از شما که می‌داند چه می‌خواهید و بخشی از شما که نمی‌داند چرا هنوز جلوی خودتان را گرفته‌اید.
هدف از انسان‌بودن رشد است. اگر کوهی مقابلتان باشد به این معنا نیست که شما اساساً شکسته شده‌اید. همه‌چیز در طبیعت ناقص است و به‌خاطر همین نقص است که پیشرفت ممکن است. اینکه ناقص هستید دلیل بر شکستتان نیست، بلکه نشانهٔ این است که انسانید و مهم‌تر از همه، نشانهٔ این است که هنوز استعدادی درونتان هست.
شاید می‌دانید که کوهِ شما چیست. شاید کوه شما اعتیاد، وزن، رابطه، شغل، انگیزه یا پول باشد. شاید هم نمی‌دانید. شاید کوهتان حس مبهمی از اضطراب، عزت‌نفس پایین، ترس یا نارضایتی عمومی باشد، که دارد به همه‌چیز سرازیر می‌شود. کوه بیشتر از اینکه تنگنایی در برابر ما باشد، مشکلی درون ماست، پایه‌ای است ناپایدار که شاید ظاهرش نشان ندهد؛ اما تقریباً تمام بخش‌های زندگی‌مان را تغییر می‌دهد.
معمولاً وقتی با مشکلی ناگهانی مواجه می‌شویم، با واقعیت زندگی مواجهیم. وقتی مشکلمان همیشگی است، با واقعیت خودمان مواجهیم. اغلب فکر می‌کنیم که مواجهه با کوه به معنای مواجهه با سختی است؛ اما واقعیت این است که دلیلش تقریباً همیشه سال‌هایی است که به جمع‌شدن ترس‌های کوچک، سازگاری و راهکارهای مقابله‌ای گذشته و در طول زمان روی هم انباشته شده‌اند.
کوه شما سدی است که بین شما و زندگی مطلوبتان قرار گرفته است. مواجهه با آن تنها راه به‌سوی آزادی و دگرگونیِ شماست. شما اینجایید چون محرکی زخمتان را به شما نشان داده است و حالا زخمتان راه را و راهتان سرنوشت شما را نشان خواهد داد.
وقتی به این نقطهٔ فروپاشی می‌رسید، چه پایین‌ترین نقطهٔ کوه باشد، چه گرمای آتش و شبی که در نهایت بیدارتان می‌کند، در واقع به مهم‌ترین بخش شکست رسیده‌اید و اگر حاضر باشید که کار را انجام دهید، متوجه خواهید شد که این دروازهٔ همان موفقیتی است که تمام عمرتان منتظرش بوده‌اید.
کوهی که مقابل شماست ندای زندگی‌تان، هدفتان از بودن در این نقطه و مسیری است که در نهایت برایتان روشن شده است. روزی این کوه پشت‌سر شما خواهد بود؛ اما کسی که در مسیر گذشتن از این کوه، به آن تبدیل می‌شوید، تا ابد همراه شما خواهد ماند.
در نهایت، شما نه بر کوه، که باید بر خودتان مسلط شوید. کتاب تو خود کوهی به شما در این راه کمک می‌کند.

خواندن کتاب تو خود کوهی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم
این کتاب را به دوستداران کتاب‌های موفقیت و خودیاری پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب تو خود کوهی
«هیچ‌چیزی بیشتر از خودتان، جلوی زندگی‌تان را نگرفته است.
اگر شکافی همیشگی بین جایی که هستید و جایی که می‌خواهید باشید وجود دارد و تلاش‌های شما برای پرکردن آن همواره با مقاومت، درد و ناراحتی خودتان روبه‌روست، می‌شود گفت که همیشه پای خودتخریبی در میان است.
ظاهر قضیه چنین نشان می‌دهد که خودتخریبی رفتاری آزارطلبانه باشد و به نظر می‌رسد که نتیجهٔ خودانزجاری، اعتمادبه‌نفس کم یا نبود اراده است. در واقع، خودتخریبی وجود نیازی ناخودآگاه است که با رفتارهای خودتخریبگرانه برطرف می‌شود. برای چیره‌شدن بر چنین رفتاری، باید از فرایند روان‌کاوی عمیقی عبور کنیم؛ باید واقعه‌ای را که به ما آسیب روانی زده مشخص کنیم، احساسات پردازش‌نشده را رها کنیم، راه‌هایی سالم‌تر برای برطرف‌کردن نیازهایمان پیدا کنیم، تصورمان از خود را بازسازی کنیم و اصولی مانند هوش هیجانی و انعطاف‌پذیری را توسعه دهیم.
این اصلاً کار ناچیزی نیست؛ اما کاری است که همهٔ ما در مرحله‌ای از زندگی باید انجام دهیم.
خودتخریبی، در ابتدا، همیشه یک امر بدیهی نیست
وقتی کارل یونگ کودک بود، در حیاط مدرسه با سر زمین خورد. وقتی سرش آسیب دید، پیش خودش فکر کرد: «بله، شاید دیگر مجبور نباشم به مدرسه بروم.»
ما امروزه او را به‌خاطر آثار روشن‌بینانه‌اش می‌شناسیم؛ اما در واقع یونگ علاقه‌ای به مدرسه نداشت و با هم‌کلاسی‌هایش کنار نمی‌آمد. مدت کوتاهی پس‌از این واقعه، یونگ گهگاه و بدون‌اینکه دست خودش باشد از هوش می‌رفت. او ناخودآگاهانه به چیزی دست یافت که بعدها نامش را گذاشت «روان‌نژندی»، و در نهایت به این نتیجه رسید که تمام روان‌نژندی‌ها «جایگزینی برای رنجی منطقی هستند».
در قضیهٔ یونگ، او پیوندی ناخودآگاه بین ازهوش‌رفتن و مدرسه‌نرفتن ایجاد کرده بود و به این نتیجه رسید که ازهوش‌رفتن نتیجهٔ میل ناخودآگاهش به خروج از مدرسه بوده است، جایی که او در عذاب و ناراحت بود. به همین ترتیب، ترس‌ها و وابستگی‌های بسیاری از مردم معمولاً نشانهٔ مسائل عمیق‌تری هستند که راه بهتری برای کنار آمدن با آن‌ها ندارند».







 
لینک مطلب: http://ramzgoshanews.ir/News/item/19069