printlogo


قانون پنجاهم
قانون پنجاهم
کد خبر: 17187
کتاب قانون پنجاهم؛ قانون فیفتی سنت نوشتهٔ فیفتی سنت و رابرت گرین و ترجمهٔ فرناز کامیار است و نشر هورمزد آن را منتشر کرده است.
کتاب و ادبیات- رمزگشانیوز؛ فیفتی نمونهٔ زندهٔ بزرگان تاریخی است. او استادِ بازی قدرت است و به‌نوعی ناپلئون بناپارتِ هیپ‌هاپ. این ویژگی در فریادکشیدن یا تاکتیک‌های تهدیدآمیز ظاهری نمایان نمی‌شود و رفتارهای این‌چنینی فیفتی در برابر دیگران، نمایشی بیش نیست، زیرا در پشت صحنه، فردی خونسرد و حسابگر است؛ بی‌باکی او را باید در برخوردها و رفتارهایش دید. او آن‌قدر شاهد درگیری‌های خطرناک خیابانی بوده و با آن‌ها زندگی کرده، که در زندگی تجاری فعلی هیچ رویدادی برایش عجیب نیست. اگر معامله‌ای دلخواهش نباشد، آن را نادیده می‌گیرد؛ اگر لازم باشد با رقیبی وارد بازی خشن و کثیفی شود، بدون تأمل وارد بازی می‌شود. فیفتی اعتمادبه‌نفس بالایی دارد. در دنیایی که بیشتر آدم‌ها ترسو و محتاط هستند، میل به فعالیت بیشتر، خطرپذیری و غیرعادی بودن از امتیازات اوست. فیفتی از محیطی آمده که حتی رسیدن به ۲۵سالگی در آن از احتمالات است، پس احساس می‌کند چیزی برای ازدست‌دادن ندارد و این حس قدرت عظیمی به او می‌بخشد.
کتاب قانون پنجاهم دربارهٔ جسارت‌ورزیدن است که با الهام از شخصیت‌ فیفتی نوشته شده است.
این کتاب فلسفهٔ خاصی از زندگی است که این‌گونه خلاصه می‌شود: ترس‌ها زندانی هستند که شما را در دامنهٔ رفتاری محدود گرفتار می‌کنند؛ هرچه کمتر بترسید، قدرت بیشتری خواهید داشت و زندگی پربارتری را از آن خود می‌کنید. قانون پنجاهم در کشف این قدرت درونی شما الهام‌بخش است.

خواندن کتاب قانون پنجاهم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم
این کتاب را به دوستداران کتاب‌های موفقیت و کسب‌وکار پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب قانون پنجاهم
«در آغاز، ترس حسی بنیادی و ساده در انسان بود؛ روبه‌روشدن با پیشامد سخت و طاقت‌فرسایی چون خطر قریب‌الوقوع مرگ که در اشکال گوناگونی همچون جنگ، بیماری‌های مهلک و بلایای طبیعی بروز می‌کرد، انسان را با ترس آشنا کرد. همان‌گونه که این حس در حیوانات عملکردی دفاعی دارد، در انسان نیز سبب می‌شود خطر را حس کند و به‌موقع عقب‌نشینی کند. البته برای ما انسان‌ها ترس فایدهٔ دیگری نیز دارد؛ باعث می‌شود منشأ تهدید را به‌خاطر بسپاریم و در رویارویی بعدی با آن، از خودمان بهتر محافظت کنیم؛ جهان متمدن نیز برای پیش‌بینی خطرات محیطی، به این توانایی وابسته است و به دلیل وجود همین ترس است که مذهب و سیستم‌های اعتقادی را برای حمایت از خود می‌سازیم. ترس قدیمی‌ترین و قدرتمندترین احساس شناخته‌شدهٔ بشری است؛ حسی است که عمیقاً در سیستم عصبی و ناخودآگاه ما حک شده است.
اما با گذشت زمان چیز غریبی اتفاق افتاد: با افزایش کنترل محیطی، از شدت ترس‌های واقعی‌ای که با آن‌ها روبه‌رو می‌شدیم کم شد و بر شمار دیگر ترس‌ها افزوده شد و نگرانی‌های ما آغاز شدند؛ نگرانی دربارهٔ وضعیتمان در جامعه (آیا مردم ما را دوست دارند؟ آیا مناسب گروه هستیم؟) همچنین برای امرار معاش، آیندهٔ خانواده و فرزندانمان، سلامتی شخصی و روند پیری خود نگران شدیم و به‌جای ترسی شدید و مشخص از دلیلی قدرتمند و واقعی، نوعی تنش همگانی خلق کردیم. گویی ترس هزاران‌ساله‌ای که در رویارویی با طبیعت داشتیم، در وجودمان باقی مانده بود و برای نشان‌دادن تنش خود، باید چیزی، هرچند غیرواقعی و بی‌مقدار، می‌یافتیم تا ترس را به آن نسبت دهیم.
در قرن نوزدهم، تحول عجیبی در این زمینه رخ داد و در تبلیغات و روزنامه‌نگاری به این نتیجه رسیدند که با بیان دروغ‌ها و درخواست‌های خود در قالب ترس می‌توانند توجه ما را جلب کنند؛ یعنی، از طریق همان حسی که مقاومت در برابر آن و کنترل کردنش برای ما سخت است. به همین دلیل، گروه یادشده موفق شدند توجه ما را پی‌درپی به سمت منابع جدید احتمالی تنش‌زا بکشانند؛ از جدیدترین خطر شناخته‌شده برای سلامتی گرفته تا تازه‌ترین موج جنایت یا لغزش اجتماعی که شاید از ما سر بزند و حتی خطرات محیطی بی‌پایانی که از آن‌ها آگاه نیستیم. با افزایش رسانه‌های جمعی و تأثیراتی که تصاویر و تبلیغات روی احساساتمان می‌گذاشت، توانستند این حس را به ما القا کنند که «موجوداتی شکننده در محیطی خطرناکیم»، درحالی‌که محیط ما به‌نسبت دنیای اجدادمان امن‌تر و پیش‌بینی‌پذیرتر است؛ پس به لطف رسانه‌ها تنش‌ها افزایش یافت.
اما هدف ترس چنین چیزی نیست. هدف ترس تحریک واکنش‌های فیزیکی قدرتمندی است که سبب می‌شود یک حیوان به‌موقع عقب‌نشینی کند و پس از آن باید این حس از بین برود. اگر جانوری پس از عقب‌نشینی نتواند از چنین ترس‌هایی رها شود، زندگی (خوردن و خوابیدن) برایش سخت خواهد شد و ما همان موجوداتی هستیم که از چنین ترس‌هایی رها نشده‌ایم؛ در نتیجه، ترس‌های زیادی که در وجود ما انباشته شده دیدگاه ما را در قبال دنیا تغییر داده است. وجود ترس باعث شده است با بعضی تهدیدات دگرگون شویم و در برابر زندگی رفتاری وحشت‌زده داشته باشیم؛ هر اتفاقی را تقریباً پرخطر می‌بینیم و به خطرات و ضعف‌های خود بیش‌ازحد بها می‌دهیم و بر فلاکتی احتمالی متمرکز می‌شویم. معمولاً هم از این پدیده ناآگاهیم؛ زیرا آن را موضوعی طبیعی می‌دانیم. در دورهٔ رفاه و آسایش، نگران دارایی‌هایمان هستیم که در زمان سختی، این نگرانی و رفتار هراس‌گونه، به‌طور خاصی ویرانگر است؛ زیرا در این زمان باید مشکلاتمان را حل کنیم، با حقایق روبه‌رو شویم و جلو برویم، اما ترس، عقب‌نشینی و کنارکشیدن را یادآوری می‌کند.
این دقیقاً همان چیزی است که فرانکلین دلانو روزولت، در سال ۱۹۳۳، هنگام تحویل‌گرفتن منصب ریاست‌جمهوری با آن روبه‌رو شد. در آن زمان رکود بزرگی که از سال ۱۹۲۹، با سقوط بازار سهام، شروع شده بود به بدترین وضعیتش رسیده بود؛ اما آنچه روزولت را غافلگیر کرد وضعیت روحی مردم بود، نه عوامل اقتصادی. به‌نظر می‌رسید ترس بیش‌ازحد مردم، غلبه بر این فلاکت را سخت‌تر می‌کند. روزولت در سخنرانی معارفه‌اش بیان کرد که قصد ندارد سقوط اقتصادی را نادیده بگیرد و ابلهانه سخنانی مثبت بر زبان آورد؛ او از مردم خواست مشکلاتی مانند جنگ‌های داخلی را، که در سال‌های گذشته گریبان‌گیر کشورشان شده بود، به‌خاطر بیاورند و بنگرند که چگونه با روحیهٔ پیشتاز و اراده‌ای راسخ، آن دوران را پشت سر گذاشته‌اند؛ همان ویژگی که خاص آمریکایی‌هاست».










 
لینک مطلب: http://ramzgoshanews.ir/News/item/17187