کتاب الکترونیکی «نشخوار ذهنی» نوشتهٔ اتان کراس با ترجمهٔ شاهین غفاری در موسسه انتشاراتی فلسفه چاپ شده است. کتاب نشخوار ذهنی این موضوع را بررسی میکند که چه زمانی صدای درونی تبدیل به نشخوار ذهنی میشود و چگونه میتوان آن را کنترل کرد.
کتاب و ادبیات- رمزگشانیوز؛ نشخوار ذهنی شامل افکار و هیجانات ادواری منفی است که توانایی منحصربهفرد ما برای دروننگری را از یک موهبت تبدیل به یک نفرت میکند. نشخوار ذهنی باعث میشود که عملکرد شغلی، تصمیمگیری، روابط، شادکامی، و سلامتی ما در معرض خطر قرار گیرند؛ اما سؤال اینجاست که چرا این اتفاق میافتد. چرا تلاش افراد برای «رجوع به درون» در مواقع استرس، گاهی با موفقیت همراه میشود و گاهی با شکست؟ و مهمتر از آن، وقتی توانایی دروننگری ما از مسیر خود منحرف میشود، چهطور میتوانیم آن را به مسیر درست بازگردانیم؟
اتان کراس روانشناس و عصبشناس، در آزمایشگاه هیجانات و خودکنترلی که خودش آن را در دانشگاه میشیگان تأسیس کرده است، به مطالعه روی دروننگری مشغول است. کراس و همکارانش به مطالعه بر روی گفتوگوهای خاموشی که انسانها با خودشان دارند میپردازند. این گفتوگوها تأثیر قدرتمندی بر روش زندگی انسانها دارند. تمام زندگی شغلی کراس صرف تحقیق بر روی این نوع گفتوگوها، ماهیت آنها، دلیل وجودشان و همچنین یافتن راهی برای دراختیارگرفتن کنترل آنها شده تا بتواند زندگی شادتر، سالمتر و سودمندتری برای انسانها رقم بزند.
کتاب نشخوار ذهنی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به روانشناسی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب نشخوار ذهنی
«بعد نوبت به لارا رسید. لارا با حالتی آشفته در یک کافی شاپ نشسته و در انتظار خبری از نامزدش بود که قرار بود به بوستون بازگردد تا در اسبابکشی خانه به او کمک کند. لارا که فکر میکرد نامزدش حتماً در یک تصادف مرگبار کشته شده، به مدت چهار ساعت به کامپیوتر خیره شده و هر دقیقه صفحه را بهروز رسانی کرده و عبارت «تصادف اتوبوس» را جستجو میکرد. گرداب افکار منفیِ وسواسگونهٔ او صرفاً به تصادف احتمالی اتوبوس مربوط نمیشد. لارا از رابطه خود با نامردش رضایت نداشت. او با خود گفت «دیوید به دنبال آزادی جنسیاست اما من این را نمیخواهم. من حتی نمیدانم او الان کجاست. شاید با دختر دیگری باشد.»
در حالیکه مردیث اخبار ناراحتکننده را با آرامش نسبی مدیریت میکرد (گریه برای ابتلای یک دوست به سرطان، کاملاً طبیعیاست) و تونی راه خود را با آرامش هموار کرد، لارا گرفتار افکار منفی تکرار شونده شده بود. لارا نمیدانست چهطور باید ادامه دهد. تکگویی درونی او دائماً به گذشته بازمیگشت. او به تصمیماتی فکر میکرد که رابطهاش را به وضعیت امروز کشانده بود. زمانِ گذشته برای او حضور پررنگی در زمان حال داشت، درست همانطور که برای مردیث و تونی اینچنین بود، اما آنها موقعیت خود را بهتر از لارا مدیریت کردند. موقعیت منحصربه فرد هر یک از آنها، تجربیات متفاوتی را برایشان رقم زده بود اما همه آنها در یک چیز مشترک بودند و آن هم پیوند قوی با رخدادهای گذشته بود. در عین حال، آنها با پرسیدن سؤالاتی در مورد اینکه چه پیش خواهد آمد و یا چه کاری باید انجام دهند، تکگوییهای خود را به آینده میکشاندند. این الگوی رفت و برگشت دائم به گذشته و آینده، همان چیزیاست که در مورد ذهن همه ما صادق است: ذهن، یک مسافر زمان حریص است».