پنج شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳

پلک ‌زدن

کتاب پلک‌زدن نوشتهٔ مالکوم گلدول و ترجمهٔ آذین نوذری است و انتشارات امتیاز آن را منتشر کرده است. این کتاب توانایی فکرکردن بدون فکرکردن را به شما می‌آموزد.

کتاب و ادبیات- رمزگشانیوز؛ بزرگ‌ترین وجه تمایز آدمی با سایر موجودات و آنچه او را اشرف مخلوقات لقب داده است، شاید در دو چیز باشد؛ اولی، قدرت تعقل و دومی، اختیار.
قدرت نامحدود ذهن انسان، امری است که امروزه بر هیچ‌کس پوشیده نیست. در عصر حاضر که شگفتی‌های خلق‌شده به‌دست انسان روزبه‌روز فزونی گرفته و دامنۀ اطلاعات او هر لحظه گسترده‌تر می‌شود، توانایی‌های فوق‌العادۀ بشری با وضوح بیشتری به معرض نمایش گذاشته شده و جنبه‌ای عام‌تر به خود گرفته‌اند، به‌گونه‌ای که از طفل خردسال تا انسان کهن‌سال، به قدرت مافوق‌تصور ذهن بشر اذعان می‌دارند.
در این میان آنچه حائز اهمیت است، این است که ورودی‌های ذهن خود را تحت کنترل بگیریم تا از خروجی‌های ذهن، این نعمت ارزشمندی که خالق هستی به برترین مخلوقات خود ارزانی داشته است، به بهترین نحو بهره ببریم و استفاده نماییم.
در کتاب پلک‌زدن، نویسنده به موضوعاتی بسیار شایان‌توجه در رابطه با ذهن انسان پرداخته است که شما را با ابعادی از این قدرت بشری که شاید تاکنون بر شما پنهان بوده‌اند، آشنا می‌سازد. تفکر بدون تفکر، هنری ظریف و بی‌شک پرکاربرد است که شک نکنید تا کنون بارها در عرصه‌های مختلف زندگی به یاری شما شتافته است و زین پس نیز هرگز از آن بی‌بهره نخواهید بود.

خواندن کتاب پلک‌زدن را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم
این کتاب را به کسانی که می‌خواهند نحوهٔ تفکر خود را تغییر دهند پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب پلک‌زدن
«بخشی از مغز ما که به چنین نتیجه‌ای دست می‌یابد، ناخودآگاه تطبیقی نامیده می‌شود و مطالعۀ این نوع تصمیم‌گیری یکی از مهم‌ترین زمینه‌های جدید روان‌شناسی است. ناخودآگاه تطبیقی نباید با ناخودآگاهی که زیگموند فروید توصیف کرد اشتباه گرفته شود. آن ناخودآگاه مکانی تیره و تاریک بود، مملو از امیال و خاطراتی که برای ما آزاردهنده‌تر از آن بود که بتوانیم آگاهانه دربارۀ آن بیاندیشیم. در عوض، این مفهوم جدید از ناخودآگاه تطبیقی، به‌عنوان نوعی کامپیوتر غول‌پیکر در نظر گرفته می‌شود که به‌سرعت و بی‌سروصدا بسیاری از داده‌های مورد نیاز ما را برای ادامۀ فعالیت به‌عنوان انسان پردازش می‌کند.
وقتی در حال راه‌رفتن در خیابان هستید و ناگهان متوجه می‌شوید که یک کامیون در حال نزدیک‌شدن به شما است، آیا آن‌قدر زمان دارید که به تمام گزینه‌های موجود فکر کنید؟ البته که نه. تنها دلیل این‌که بشریت تا کنون به‌شکل گونه‌ای که ما می‌شناسیم نجات یافته است، این است که نوعی دیگر از دستگاه‌های تصمیم‌گیری را توسعه داده که قادر است بر اساس بر اساس اطلاعات بسیار اندک، قضاوت‌های فوری انجام دهد. چنان‌چه روان‌شناسی به‌نام تیموتی دی. ویلسون در کتاب خود، غریبه‌هایی با خود ما، می‌نویسد: «ذهن با بازگرداندن مقادیر زیادی تفکرات سطح بالا و پیچیده به ناخودآگاه، کارآمدترین کار را انجام می‌دهد؛ درست همان‌طور که یک هواپیمای جت مدرن می‌تواند با خلبانی خودکار، با اطلاعاتی اندک و بی‌حضور انسان و خلبان هوشیار پرواز کند.»
ویلسون می‌گوید که بسته به موقعیت، ما میان طرز تفکر خودآگاه و ناخودآگاه خود به عقب یا جلو می‌رویم. تصمیمی که یک همکار را به صرف شام دعوت می‌کند، آگاهانه است. شما دراین‌باره فکر می‌کنید و به‌نظرتان قرار است خوش بگذرد، پس از او دعوت می‌کنید. تصمیم خودبه‌خودی برای بحث‌کردن با همان همکار به‌طور ناخودآگاه گرفته می‌شود -توسط بخش دیگری از مغز و با انگیزۀ بخشی متفاوت از شخصیت شما.
هر گاه برای اولین‌بار با شخصی ملاقات می‌کنیم، هر گاه یک مصاحبۀ شغلی داریم، هر گاه به یک ایدۀ نوین عکس‌العمل نشان می‌دهیم، هر گاه در شرایطی قرار می‌گیریم که باید فوری و تحت حضور استرس تصمیم‌گیری کنیم، از آن بخش دوم مغزمان استفاده می‌کنیم. برای مثال، وقتی دانشجو بودید، چقدر طول کشید تا به این نتیجه برسید که استادتان چقدر خوب درس می‌دهد؟ یک جلسه؟ دو جلسه؟ یک ترم؟
روان‌شناسی به‌نام نالینی امبادی یک‌بار سه نوار ویدیوی ده‌دقیقه‌ای -با صدای خاموش- از یک استاد به دانشجویان داد و متوجه شد که آن‌ها برای رتبه‌بندی تدرس مؤثر استاد، هیچ مشکلی ندارند. سپس امبادی زمان این ویدیوها را به پنج ثانیه کاهش داد و همچنان رتبه‌بندی‌ها یکسان بود. حتی زمانی که او تنها دو ثانیه از ویدیو را به دانشجویان نشان داد، آن‌ها به‌طرز قابل‌توجهی نظر ثابتی داشتند. سپس امبادی آن قضاوت‌های فوری دربارۀ اثربخشی اساتید را با ارزیابی‌هایی که پس از یک ترم کامل توسط دانشجویان همان اساتید از آن‌ها به‌عمل آمده بود، مقایسه کرد و دریافت که آن‌ها نیز اساساً یکسان هستند. فردی که یک ویدیوی بی‌صدای دو ثانیه‌ای از استادی را تماشا می‌کند که هرگز او را ندیده است، به نتیجه‌ای می‌رسد که بسیار شبیه دانشجویی است که یک ترم کامل سر کلاس آن معلم نشسته است. این قدرت ناخودآگاه تطبیقی ما است».










 
لینک کوتاه
اخبار مرتبط
نظرات شما
0 نظر
ارسال نظرات